وب سایت سینما کلاسیک محفل عشاق دوبله و فیلم

وب سایت سینما کلاسیک محفل عشاق دوبله و فیلم

تاریخچه آنلاین دوبله و فیلم های کلاسیک

تخصصی ترین انجمن فیلم و دوبله در ایران

انجمن سینما کلاسیک مرجع دوبله
بروز ترین انجمن پارسی در زمینه دوبله

وب سایت سینما کلاسیک محفل عشاق دوبله و فیلم

وب سایت سینما کلاسیک محفل عشاق دوبله و فیلم

تاریخچه آنلاین دوبله و فیلم های کلاسیک

تخصصی ترین انجمن فیلم و دوبله در ایران

انجمن سینما کلاسیک مرجع دوبله
بروز ترین انجمن پارسی در زمینه دوبله
نام کاربری:  
رمز عبور:     



کلمات کلیدی: حواشی, مصاحبه, های, سینماکلاسیک,
ارسال پاسخ  ارسال موضوع 
 
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حواشی مصاحبه های سینماکلاسیک
نویسنده پیام
بنیانگذار و مدیرکل انجمنها
*******



وضعيت : آفلاین
ارسال ها:181
تاریخ ثبت نام:شهر ۱۳۹۴
گوینده موردعلاقه
دلنوشته من
شماره کاربری : 2
ارسال: #1
حواشی مصاحبه های سینماکلاسیک
(عادت ندارم عامیانه و به زبان صحبت بنویسم اما برای احساس یکرنگی سعی میکنم با شیوه تعریف بنویسم)

ساعت 3/5 بود که به کرج رسیدم ... از بروبیکر مختصات محلی که باید مصاحبه رو برگزار میکردیم رو گرفته بودم و و وقتی در اتوبان تهران-کرج قصد ورود مختصات رو به جی پی اس ماشین کردم برنامه جی پی اس بالا نیومد. به همین راحتی. و بعد ... زنگ پشت زنگ. الان کجائی؟ حالا کجا بیام؟ ... از اتوبان به کرج پیچیدم و بعد صدای بروبیکر که کرج نه، بیا مهرشهر ... و جاده ای که منو بجای مهرشهر یکراست برد کمال شهر! من کجا شهرکمال کجا!...
آقا من وایسادم جلو کاخ شمس. کجائی؟ این صدای بروبیکر بود که توی گوشم می پیچید و .. من ... که تا بحال نمیدونستم شمس در مهرشهر کاخ و باغ داشته... در اون شلوغی خیابون فقط یک نفر رو دیدم که کنار خیابون وایساده و زل زده به ماشینها.. رد شدم.. و بعد یک لحظه به ذهنم خطور کرد که نکنه خودش بود! زنگ زدم و درهمون حال چشمم از توی آیینه به این مرد تنهای محله بود. وقتی گوشیش رفت سمت گوش فهمیدم خودشه. گفتم خودتی؟ گفت کی؟! گفتم هیچی جلوتو نگاه کن... و بعد آغوش هم بودیم... و حسرت سالها ندیدن و کنار هم نبودن.
چند کوچه و خیابون رو که رد کردیم به کافه فراستی رسیدیم. تصور من از کافه ایشان یک رستوران خیلی بزرگ بود اما در نهایت کافه ای دیدم حدود 50 متر (شاید هم کمتر) و میز و صندلیهای فانتزی کوچیک که وقتی هرسه نفر پشت اونها نشستیم. روی دیوارهای کافه پر از تابلوهای نقاشی کلاسیک بود. از ونگوک بگیرید تا رامبراند. کتابهائی که خودش نوشته بود هم در یکی دو قفسه کنار کتابها و مجلات سینمائی دیگه گذاشته بود. از کوروساوا تا هیچکاک و فورد. فاصله ما به هم خیلی کمتر  از اونی شد که معمولا در یک مصاحبه میشه انتظار داشت. احساس نفَس تو نفَس بودن و نزدیکی بیشتر ، در این زمونه که آدمها اینقدر از هم فاصله دارن هیچوقت چیز بدی نیست. گاهی یادمون میره که ما آدمها با نَفَس هم زنده ایم.
27 سوال آماده کرده بودم. از سینمای کلاسیک شروع میشد و به جزئیات دوبله میرسید... فراستی با فراستی خاص از سینمای کلاسیک گفت . از اون چیزی که تخصصش بود . وقتی در بین صحبتها اشاره کرد من در سینمای ایران فیلم کلاسیک یادم نمیاد ذهنم مستقیم رفت روی ناخدا خورشید.  بهترین اقتباس از یک درام قرن 19 ی. فیلمی که هم قصه گو بود ، هم از ادبیات غرب ملهم بود و هم ساختاری منسجم داشت (تمام مشخصه های کلاسیک بودم).  گفتم ناخدا خورشید نمیتونه کلاسیک باشه؟ گفت : مزخرفه! گفتم چرا داشتن و نداشتن (هوارد هاکس) که دقیقا از روی همین داستان ساخته شده از نظر شما مزخرف نیست و کلاسیکه اما ناخدا خورشیدی که بومی سازی شده و یک کارگردان ایرانی ساخته مزخرفه؟! نگاه کرد ... و بعد بهانه دیگه ای ساخت " چون شخصیت پردازی نداره و آدمها پیشینه ندارن و گنگ هستن". خواستم بگم کدومیک از شخصیتهای داشتن و نداشتن شخصیت پردازی دارن که اینجا نیست؟! پشیمون شدم و چیزی نگفتم...
بحث رو به دوبله رفت ... اطلاعاتش از دوبله کلی بود. میگفت من سالها ایران نبودم. عادت کردم به دیدن فیلم به زبان اصلی. حتی جائی اشاره کرد که دیدن فیلم با زیرنویس بهتر از دوبله س. میخواستیم اینجوری بحث رو ادامه بدیم به جائی نمیرسیدیم. ما اومده بودیم که فراستی رو با دوبله آشنا کنیم نه اینکه خودمون هم بنشینیم و در مذمت دوبله داد سخن بدیم. 
نکته ای به ذهنم رسید که فراستی رو لای منگنه بگذارم و تاییدش رو برای دوبله بگیریم. یا باید در گیرودار رودربایسی میموند یا مقهور موقعیت و کلام میشد... گفتم فرض کنیم تلویزیون ایران شبکه ای راه اندازی کنه که فیلمها رو به زبان اصلی پخش کنه و بعد یکی از شبکه های عادی ما و این شبکه هردو یک فیلم کلاسیک رو نمایش بدن. اون به زبان اصلی و این به زبان دوبله. هردو کامل و بدون سانسور. شما کانال تلویزیونت روی کدوم شبکه س ؟ سریع گفت روی شبکه ای که داره فیلم دوبله رو نشون میده ... و ... همین برای گرفتن امضای فراستی برای ما کافی بود. هول شد و جواب داد یا فکرکرد و گفت برای ما مهم نبود مهم چیزی بود که میخواستیم از ایشان برای سایت سینماکلاسیک که شالوده ش دوبله س دربیاد. بعد از مصاحبه صداش رو میشنیدم که پشت بارش برای خانمی که اونجا کار میکرد به آرومی تعریف میکرد که:  از من پرسید اگه دوتا شبکه باشه و ...
سوالات کلی دوبله را جواب داد. بروبیکر هم گاهی سوال میکرد. و بعد از محمد رسول الله صحبت به میان اومد. گفت صدا فقط صدای حمزه. صدای کیه؟ گفتیم اسماعیلی. از دکتر استرانجلاو گفت (که با اسم اصلی صداش میکرد : چگونه یاد گرفتم بمب را دوست داشته باشم) گفت گوینده ش کیه؟ گفتیم اسماعیلی و بازهم اسماعیلی ... گفت عجب نابغه ایه این آدم... و بعد گفت کار میکنه؟ گفتیم بله. گفت: اعجوبه ایه این آدم .دعوتش کنید بیاد همینجا هرسه نفری باهاش مصاحبه کنیم. بهش بگید فراستی دعوتت کرده ...
گفتیم برنامه های زیادی برای مصاحبه ها داریم و سایت ایران کلاسیک این کار رو هم خواهد کرد و چه بسا کافه شما رو بکنیم پاتوق مصاحبه های ایران کلاسیک ... و قهقه های معروف فراستی... 
وسط صحبتها شخصا بلند شد و چای آورد...
گفتم شخصیت شما همیشه منو یاد دکتر کاووسی انداخته. نه گفتن هاتون ، مخالف جریان شناکردنهاتون و بعد ... راستی آقای فراستی میدونستید در فیلم قیصر (که کاووسی حسابی کوبیدش) جمشید مشایخی در نقش خان دائی کنار حوض حیاط اشتباهی وضو میگیره؟! گفت چرا؟ گفتم نه دکتر کاووسی اینو فهمید که در نقدهاش بنویسه و نه شما. گفت چرا؟ گفتم یکی از مسح های پا یا سر رو (دقیقا یادم نیست کدومش) نمیکشه و میذاره میره!... همینطوری هاج و واج موند. گفت یعنی  50 ساله کسی اینو نفهمیده و شما فهمیدی؟ گفتم آره.
از کاووسی که یاد کردم گفت : قبل از مرگش رفتم ملاقاتش ... گفت: دارم میرم اما خوشحالم که تو هستی... تاکید من روی تشابه این دو نفر (البته فارغ از تحصیلات آکادمیک کاووسی و پست و منصبهای خاصی که وی در سینمای ایران داشت) گاهی فراستی رو به فکر فرو میبرد. حتی وقتی گفتم کاووسی در یک نقد تلویزیونی باشو غریبه کوچک و بیضائی رو له کرد یاد چند دقیقه قبل خودش و ناخدا خورشیدی که ازش اسم بردم افتاد.
صحبتها خیلی طولانی شده بود...
لوح یادبودی تهیه کرده بودم قبل از رفتن با نام سایت سینماکلاسیک. با نرم افزار کلک و خط زیبای نستعلیق نوشته بودم. نام سینماکلاسیک رو هم با فونت نسخ و ثلث. تقدیم کردیم. بروبیکر عزیز دو عدد فلش آماد کرده بود. با لب تاب و هارد من از یک طرف و بروبیکر از طرف دیگه مشغول انتقال تعدادی فیلم کلاسیک به فلشها شدیم. و در نهایت 10 تا 15 فیلم هم داخل همین حافظه ها از طرف سایت سینماکلاسیک به فراستی تقدیم شد...
وقتی آماده خروج از کافه شدیم به فراستی گفتم سالهاست میخوام ازتون بپرسم موی سر و ریشتون رو رنگ میکنید یا رنگ خودشه اما وقتی از نزدیک دیدم که سفیدی قشنگی داره روی این موها میشینه فهمیدم که موی خودتونه ... و ... بازهم با صدای بلند خندید....
وقتی اومدیم بیرون تازه یادم افتاد یک چیزو بهش نگفتم :
آقای فراستی صداتون خیلی به درد دوبله میخوره

.
(آخرین ویرایش در ۲۴-۷-۱۳۹۴ ۱۱:۱۴ صبح توسط: منصور.)
۲۴-۷-۱۳۹۴ ۱۱:۱۱ صبح
مشاهده سایت این کاربر یافتن همه ی ارسالهای این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ  ارسال موضوع 


پیام‌های داخل این موضوع
حواشی مصاحبه های سینماکلاسیک - منصور - ۲۴-۷-۱۳۹۴ ۱۱:۱۱ صبح

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان

شبکه های اجتماعیدرباره مادوستان ما
   
 
تمامی حقوق محصولات و امکانات این سایت برای سینما کلاسیک محفوظ است
وهرگونه کپی برداری و سو استفاده پیگرد قانونی دارد

پشتیبانی توسط : گروه سایت سازان برتر
MyBB © MyBB Group
دانلود آهنگ جدید
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی