انجمن سینما کلاسیک
حواشی مصاحبه های سینماکلاسیک - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن سینما کلاسیک (http://cinemaclassic.ir)
+-- انجمن: سالن دوبلاژ ایران (/Forum-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%86-%D8%AF%D9%88%D8%A8%D9%84%D8%A7%DA%98-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86)
+--- انجمن: مصاحبه های اختصاصی سایت سینما کلاسیک با عوامل دوبله (/Forum-%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%B5%DB%8C-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%B3%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D8%B9%D9%88%D8%A7%D9%85%D9%84-%D8%AF%D9%88%D8%A8%D9%84%D9%87)
+--- موضوع: حواشی مصاحبه های سینماکلاسیک (/Thread-%D8%AD%D9%88%D8%A7%D8%B4%DB%8C-%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%B3%DB%8C%DA%A9)

صفحه‌ها: 1 2


حواشی مصاحبه های سینماکلاسیک - منصور - ۲۴-۷-۱۳۹۴ ۱۱:۱۱ صبح

(عادت ندارم عامیانه و به زبان صحبت بنویسم اما برای احساس یکرنگی سعی میکنم با شیوه تعریف بنویسم)

ساعت 3/5 بود که به کرج رسیدم ... از بروبیکر مختصات محلی که باید مصاحبه رو برگزار میکردیم رو گرفته بودم و و وقتی در اتوبان تهران-کرج قصد ورود مختصات رو به جی پی اس ماشین کردم برنامه جی پی اس بالا نیومد. به همین راحتی. و بعد ... زنگ پشت زنگ. الان کجائی؟ حالا کجا بیام؟ ... از اتوبان به کرج پیچیدم و بعد صدای بروبیکر که کرج نه، بیا مهرشهر ... و جاده ای که منو بجای مهرشهر یکراست برد کمال شهر! من کجا شهرکمال کجا!...
آقا من وایسادم جلو کاخ شمس. کجائی؟ این صدای بروبیکر بود که توی گوشم می پیچید و .. من ... که تا بحال نمیدونستم شمس در مهرشهر کاخ و باغ داشته... در اون شلوغی خیابون فقط یک نفر رو دیدم که کنار خیابون وایساده و زل زده به ماشینها.. رد شدم.. و بعد یک لحظه به ذهنم خطور کرد که نکنه خودش بود! زنگ زدم و درهمون حال چشمم از توی آیینه به این مرد تنهای محله بود. وقتی گوشیش رفت سمت گوش فهمیدم خودشه. گفتم خودتی؟ گفت کی؟! گفتم هیچی جلوتو نگاه کن... و بعد آغوش هم بودیم... و حسرت سالها ندیدن و کنار هم نبودن.
چند کوچه و خیابون رو که رد کردیم به کافه فراستی رسیدیم. تصور من از کافه ایشان یک رستوران خیلی بزرگ بود اما در نهایت کافه ای دیدم حدود 50 متر (شاید هم کمتر) و میز و صندلیهای فانتزی کوچیک که وقتی هرسه نفر پشت اونها نشستیم. روی دیوارهای کافه پر از تابلوهای نقاشی کلاسیک بود. از ونگوک بگیرید تا رامبراند. کتابهائی که خودش نوشته بود هم در یکی دو قفسه کنار کتابها و مجلات سینمائی دیگه گذاشته بود. از کوروساوا تا هیچکاک و فورد. فاصله ما به هم خیلی کمتر  از اونی شد که معمولا در یک مصاحبه میشه انتظار داشت. احساس نفَس تو نفَس بودن و نزدیکی بیشتر ، در این زمونه که آدمها اینقدر از هم فاصله دارن هیچوقت چیز بدی نیست. گاهی یادمون میره که ما آدمها با نَفَس هم زنده ایم.
27 سوال آماده کرده بودم. از سینمای کلاسیک شروع میشد و به جزئیات دوبله میرسید... فراستی با فراستی خاص از سینمای کلاسیک گفت . از اون چیزی که تخصصش بود . وقتی در بین صحبتها اشاره کرد من در سینمای ایران فیلم کلاسیک یادم نمیاد ذهنم مستقیم رفت روی ناخدا خورشید.  بهترین اقتباس از یک درام قرن 19 ی. فیلمی که هم قصه گو بود ، هم از ادبیات غرب ملهم بود و هم ساختاری منسجم داشت (تمام مشخصه های کلاسیک بودم).  گفتم ناخدا خورشید نمیتونه کلاسیک باشه؟ گفت : مزخرفه! گفتم چرا داشتن و نداشتن (هوارد هاکس) که دقیقا از روی همین داستان ساخته شده از نظر شما مزخرف نیست و کلاسیکه اما ناخدا خورشیدی که بومی سازی شده و یک کارگردان ایرانی ساخته مزخرفه؟! نگاه کرد ... و بعد بهانه دیگه ای ساخت " چون شخصیت پردازی نداره و آدمها پیشینه ندارن و گنگ هستن". خواستم بگم کدومیک از شخصیتهای داشتن و نداشتن شخصیت پردازی دارن که اینجا نیست؟! پشیمون شدم و چیزی نگفتم...
بحث رو به دوبله رفت ... اطلاعاتش از دوبله کلی بود. میگفت من سالها ایران نبودم. عادت کردم به دیدن فیلم به زبان اصلی. حتی جائی اشاره کرد که دیدن فیلم با زیرنویس بهتر از دوبله س. میخواستیم اینجوری بحث رو ادامه بدیم به جائی نمیرسیدیم. ما اومده بودیم که فراستی رو با دوبله آشنا کنیم نه اینکه خودمون هم بنشینیم و در مذمت دوبله داد سخن بدیم. 
نکته ای به ذهنم رسید که فراستی رو لای منگنه بگذارم و تاییدش رو برای دوبله بگیریم. یا باید در گیرودار رودربایسی میموند یا مقهور موقعیت و کلام میشد... گفتم فرض کنیم تلویزیون ایران شبکه ای راه اندازی کنه که فیلمها رو به زبان اصلی پخش کنه و بعد یکی از شبکه های عادی ما و این شبکه هردو یک فیلم کلاسیک رو نمایش بدن. اون به زبان اصلی و این به زبان دوبله. هردو کامل و بدون سانسور. شما کانال تلویزیونت روی کدوم شبکه س ؟ سریع گفت روی شبکه ای که داره فیلم دوبله رو نشون میده ... و ... همین برای گرفتن امضای فراستی برای ما کافی بود. هول شد و جواب داد یا فکرکرد و گفت برای ما مهم نبود مهم چیزی بود که میخواستیم از ایشان برای سایت سینماکلاسیک که شالوده ش دوبله س دربیاد. بعد از مصاحبه صداش رو میشنیدم که پشت بارش برای خانمی که اونجا کار میکرد به آرومی تعریف میکرد که:  از من پرسید اگه دوتا شبکه باشه و ...
سوالات کلی دوبله را جواب داد. بروبیکر هم گاهی سوال میکرد. و بعد از محمد رسول الله صحبت به میان اومد. گفت صدا فقط صدای حمزه. صدای کیه؟ گفتیم اسماعیلی. از دکتر استرانجلاو گفت (که با اسم اصلی صداش میکرد : چگونه یاد گرفتم بمب را دوست داشته باشم) گفت گوینده ش کیه؟ گفتیم اسماعیلی و بازهم اسماعیلی ... گفت عجب نابغه ایه این آدم... و بعد گفت کار میکنه؟ گفتیم بله. گفت: اعجوبه ایه این آدم .دعوتش کنید بیاد همینجا هرسه نفری باهاش مصاحبه کنیم. بهش بگید فراستی دعوتت کرده ...
گفتیم برنامه های زیادی برای مصاحبه ها داریم و سایت ایران کلاسیک این کار رو هم خواهد کرد و چه بسا کافه شما رو بکنیم پاتوق مصاحبه های ایران کلاسیک ... و قهقه های معروف فراستی... 
وسط صحبتها شخصا بلند شد و چای آورد...
گفتم شخصیت شما همیشه منو یاد دکتر کاووسی انداخته. نه گفتن هاتون ، مخالف جریان شناکردنهاتون و بعد ... راستی آقای فراستی میدونستید در فیلم قیصر (که کاووسی حسابی کوبیدش) جمشید مشایخی در نقش خان دائی کنار حوض حیاط اشتباهی وضو میگیره؟! گفت چرا؟ گفتم نه دکتر کاووسی اینو فهمید که در نقدهاش بنویسه و نه شما. گفت چرا؟ گفتم یکی از مسح های پا یا سر رو (دقیقا یادم نیست کدومش) نمیکشه و میذاره میره!... همینطوری هاج و واج موند. گفت یعنی  50 ساله کسی اینو نفهمیده و شما فهمیدی؟ گفتم آره.
از کاووسی که یاد کردم گفت : قبل از مرگش رفتم ملاقاتش ... گفت: دارم میرم اما خوشحالم که تو هستی... تاکید من روی تشابه این دو نفر (البته فارغ از تحصیلات آکادمیک کاووسی و پست و منصبهای خاصی که وی در سینمای ایران داشت) گاهی فراستی رو به فکر فرو میبرد. حتی وقتی گفتم کاووسی در یک نقد تلویزیونی باشو غریبه کوچک و بیضائی رو له کرد یاد چند دقیقه قبل خودش و ناخدا خورشیدی که ازش اسم بردم افتاد.
صحبتها خیلی طولانی شده بود...
لوح یادبودی تهیه کرده بودم قبل از رفتن با نام سایت سینماکلاسیک. با نرم افزار کلک و خط زیبای نستعلیق نوشته بودم. نام سینماکلاسیک رو هم با فونت نسخ و ثلث. تقدیم کردیم. بروبیکر عزیز دو عدد فلش آماد کرده بود. با لب تاب و هارد من از یک طرف و بروبیکر از طرف دیگه مشغول انتقال تعدادی فیلم کلاسیک به فلشها شدیم. و در نهایت 10 تا 15 فیلم هم داخل همین حافظه ها از طرف سایت سینماکلاسیک به فراستی تقدیم شد...
وقتی آماده خروج از کافه شدیم به فراستی گفتم سالهاست میخوام ازتون بپرسم موی سر و ریشتون رو رنگ میکنید یا رنگ خودشه اما وقتی از نزدیک دیدم که سفیدی قشنگی داره روی این موها میشینه فهمیدم که موی خودتونه ... و ... بازهم با صدای بلند خندید....
وقتی اومدیم بیرون تازه یادم افتاد یک چیزو بهش نگفتم :
آقای فراستی صداتون خیلی به درد دوبله میخوره

.



حواشی مصاحبه سینماکلاسیک با استاد اکبر منانی - اسپونز - ۱۲-۸-۱۳۹۴ ۰۷:۲۹ عصر

بعد از کلی ترافیک در یک روز بارانی و یک تصادف مختصر با یک ساعت تأخیر به منزل استاد رسیدم. به اتاق کار ایشان راهنمایی شدم. اکبر منانی، مردی که سالها با صدایش زندگی کرده بودم در حالی که از عارضه کمر درد خانه نشین شده مشغول حل جدول بود.به گرمی از من استقبال کرد. یک اتاق کوچک با میز و صندلی باضافه دی وی دی پلیر و تلویزیون.

میخواستم یک مصاحبه رسمی را ترتیب دهم تا در صورت امکان بتوانم فایل صوتی آن را هم در سایت قرار دهم اما صحبت های استاد به قدری شیرین بود که جمعمان بیشتر به یک صحبت خودمانی تبدیل شد!

سعی کردم همه مطالب خواسته شده دوستان را با ایشان مطرح کنم البته در طول صحبت خود به خود به خیلی از این سؤالات پاسخ داده شد. بالشخصه از توضیحی که در مورد شخصیت گلام در کارتون گالیور دادند خیلی خوشم آمد البته برای این که شیرینی آن از بین نرود در خود مصاحبه مطلب ایشان را نقل خواهم کرد.

آقای منانی از کلیپی که جیسون بورن عزیز آماده کرده بودند بسیار خوششان آمد. جا دارد همین جا از زحمات جیسون عزیز واقعا قدردانی کنم. در ضمن ایشان فرمودند که من هیچکدام از این ها را در آرشیو ندارم. در خواست کردند اگر کلیپ کامل تری از کارهایشان هم آماده بود حتما به ایشان بدهیم. از جیسون گرامی میخواهم در صورت امکان کلیپ کامل تری را آماده کنند تا به ایشان تقدیم کنیم

صحبت های استاد حدود 3 ساعت و نیم به درازا کشید ( از حدود 3 بعد از ظهر تا 6:40) که انشالله در اسرع وقت تقدیم دوستان می کنم.

در پایان هم لوحه ای که منصور عزیز از طرف انجمن سینما کلاسیک آماده کرده بود خدمت ایشان تقدیم شد


[تصویر: 14465659831.jpg]


RE: حواشی مصاحبه های سینماکلاسیک - برو بیکر - ۵-۹-۱۳۹۴ ۰۲:۴۸ عصر

سلام بر دوستان عزیز
ساعت 2 و چهل و پنج دقیقه روز پنج شنبه پنجم آذر ماه می باشد. پدرام و من و منصور آماده ایم و منتظر اسپونز عزیز هستیم. استاد قرار است ساعت ده دقیقه به چهار در لابی منزل منتظر ما باشند.
همه چیز محیا می باشد و ما نیز در حال آماده کردن ابزار پذیرایی برای استاد هستیم. منتظر خبرهای ما باشید ....


RE: حواشی مصاحبه های سینماکلاسیک - برو بیکر - ۵-۹-۱۳۹۴ ۰۴:۱۵ عصر

دوستان گرامی
لحظاتی پیش استاد را از درب منزل تا محل مصاحبه مشایعت نمودیم
در حال حاضر در خدمت ایشان هستیم و استاد در حال تماشای کلیپی هستند که توسط جیسون بورن عزیز تهیه شده است. ایشان بسیار متعجب شده اند . چون نسخه هایی در این کلیپ استفاده شده است که استاد خودشان آنها را نداشتند




در ادامه:
هدایایی برای استاد در نظر گرفته شده بود که به ایشان تقدیم گردید. فضا بسیار دوستانه شده است. استاد بسیار خونگرم هستند و از اشتیاق دوستان متعجب شده اند. از ایشان سوال کردم احساستون بعد از دیدن این کلیپ را برایمان بازگو کنید و ایشان فرمودند شما من را بردید به 50 سال قبل و اینکه چگونه من از 20 سالگی به 75 سالگی رسیدم.

استاد سیگاری روشن کردند و منصور سوالات را شروع کردند ....


RE: حواشی مصاحبه های سینماکلاسیک - رهگذر بی نشان - ۵-۹-۱۳۹۴ ۰۴:۵۶ عصر

فقط می توانم بگویم خوش به حالتان!


RE: حواشی مصاحبه های سینماکلاسیک - برو بیکر - ۵-۹-۱۳۹۴ ۰۵:۱۴ عصر

این عکس لحظاتی پیش از استاد جلال مقامی گرفته شد. تقدیم به دوستان:

جای همه شما خالی .......


[تصویر: 14485453901.jpg]



RE: حواشی مصاحبه های سینماکلاسیک - برو بیکر - ۵-۹-۱۳۹۴ ۰۵:۳۵ عصر

خیلی جالبه
استاد در حال تعریف کردن گویندگی خود بجای یک پیرزن هستند ......
ایشان خسته شدند و به پیشنهاد اسپونز عزیز آنتراکت داده شد تا از استاد پذیرایی شود ...



در ادامه:
زاپاتای عزیز:
استاد بشدت در خصوص موضوع بسته بودن درب دوبله موضع گرفتند و فرمودند اگر دربهای دوبله بسته بود اقای حامد عزیزی و مهرداد رئیسی از کجا آمدند؟ و حتی اقای یاکیده .....
استاد فرمودند هیچوقت نگوئید دربهای دوبله بسته بود .....


RE: حواشی مصاحبه های سینماکلاسیک - برو بیکر - ۵-۹-۱۳۹۴ ۱۱:۱۹ عصر

دوستان گرامی:

امروز روز بزرگی برای ما بود. طبق قرار قبلی ، قرار بود این مصاحبه در کافه راندوو برگزار گردد. طی دو روز گذشته با مشورت دوستان و اتفاقاتی که به گوش ما رسیده بود به این نتیجه رسیدیم که برگزاری این مصاحبه در کافه راندوو حواشی زیادی بهمراه خواهد داشت. از جمله آنکه شنیده ها حاکی از آن بود افرادی (خارج از سایت خودمان) تصمیم داشتند برای دیدار با استاد به کافه بیایند و این موضوع باعث می گردید تا ما نتوانیم به روی سوالات تمرکز داشته باشیم. و اینکه می شد به نام ما اما به کام دیگران ...

لذا با استاد تماس گرفتیم و از ایشان دعوت نمودیم تا این نشست در منزل یکی از اعضا برگزار گردد و ایشان نیز صمیمانه پذیرفتند. هر چهار نفرِ تیم مصاحبه تقریبا از یکساعت قبل از مصاحبه در منزل بنده حضور پیدا کردند. بارها گفته بودم که فضای مجازی دیگر خیلی هم مجازی نیست. بسیاری از ما برای اولین بار بود که یکدیگر را می دیدیم اما گویی سالهاست یکدیگر را می شناسیم.

هیچ وجه مشترکی بین ما چهار نفر، چه از لحاظ سنی، چه شغلی، و یا هر چیز دیگری  وجود نداشت بجز یک چیز، عشق به دوبله و شوق دیدار با صدای خاطره ساز کودکی و صد البته تجربه ای نو. و این آغازی شد تا امیدوار باشیم در تجربه بعدی دوستان دیگری هم وارد میدان شوند.

ساعت 3 و چهل وپنج دقیقه هر چهار نفر به سمت منزل استاد حرکت نمودیم  و درست پنج دقیقه بعد ما در مقابل منزل ایشان بودیم. استاد جلال مقامی هم طبق قرار قبلی در لابی منزلشان نشسته  و منتظر ما بودند. ابتدا هر چهار نفر خود را معرفی کردیم و با اجازه دوستان این افتخار را داشتیم که خود را نماینده شما خطاب کنیم. استاد را با خود به منزل آوردیم.

لحظاتی بعد استاد در مقابل ما نشسته بودند  و پیش از هرچیز کلیپ جیسون بورن عزیز را برایشان به نمایش گذاردیم. همانطور که در همان لحظه خدمت دوستان اعلام نمودم دیدن برخی از فیلمها برایشان تعجب آور بود، سریال طلاق و مسعود اسداللهی ، دوبله اول برباد رفته و اشلی ویلکز ، و ......  استاد با اشتیاق پرسیدند چه کسی این کلیپ را درست کرده است و ما برایشان توضیح دادیم کسیکه لذت شنیدن صدای گرم شما چنان شور شوقی در او ایجاد کرد که در طول این مدت که مشغول ساخت این کلیپ بود،هرگز احساس خستگی نکرد.


این درست پیغامی بود که جیسون بورن عزیز دیشب وقتی ازشون درخواست کردم که اگر تمایل دارید با استاد صحبت کنید بدلیل حضورتان در خارج از کشور شرایط ارتباط با وایبر یا تلگرام را محیا کنم به بنده دادند. شاید به همین دلیل بود که وقتی استاد شنیدند کلیپ را یکی از اعضای سایت از آمریکا برایشان ساخته اند در پیام دستنویس خود که به یمن یادگاری برای دوستان نوشتند به این موضوع اشاره نمودند. (این پیام را همزمان با ارسال متن مصاحبه برای دوستان اسکن خواهیم نمود)


تجارب قبلی آنقدر بکارمان آمد تا در این تجربه بتوانیم به تمام مسائل و سوالات دوستان بپردازیم. ایشان پاسخهای کامل و جامعی به سوالات دوستان دادند. از مرگ غم انگیز ایرج ناظریان تا پیوستن کیکاوس یاکیده به دوبله و ماجرای یاد کردن از مرضیه در اصفهان .....


این نشست آنقدر دوستانه به اتمام رسید که نه ما می توانستیم دل از استاد بِکَنیم و نه ایشان گذر زمان را حس کردند. اما ساعت به هشت نزدیک می شد و استاد می خواستند قبل از آنکه خانم رفعت هاشم پور نگران ایشان شوند به منزل بروند. هوا تاریک شده بود و ما استاد را تا درب منزلشان مشایعت نمودیم. استاد قول دادند باز هم در محفل ما حضور پیدا کنند. بنابراین به ایشان گفتیم به امید دیدار .....


به منزل برگشتیم و حسب تجربه قبلی فایل گفتگو را بین خود تقسیم نمودیم تا بتوانیم سریعتر از گذشته متن صحبتهای استاد را برای شما ارسال کنیم. ایشان همچنین قول دادند تا تعدادی عکس منتشر نشده را از آلبوم خود انتخاب نمایند و هفته آینده خدمتشان برسیم تا آنها را برای ارسال در سایت به ما هدیه کنند. در طول مصاحبه هم دوستانیکه از قبل هماهنگ نموده بودند با موبایلشان تماس گرفته شد و ضمن صحبت با استاد جویای سلامتی ایشان شدند و آقای مقامی هم نیز متواضعانه پاسخ می دادند.


.... و در پایان با خود فکر کردیم که چه میشد اگر دیگر بزرگان نیز مانند ایشان اینقدر مهربان و افتاده بودند. استاد جلال مقامی خودشان نیز مانند صدایشان مهربان و گرم بودند ........... و همچنین در فکر اینکه در چهارمین مصاحبه سایت همچنان بدنبال آن باشم تا دوستان را بیشتر به یکدیگر نزدیک کنم و همه به این باور برسیم که در فضای مجازی ما همه اعضای یک خانواده هستیم. این سایت متعلق به همه ماست .... 
(سعی می کنیم هرچه سریعتر گفته های جالب استاد را برای دوستان ارسال داریم)
امیدوارم منصور و پدرام و اسپونز عزیز هم  برداشتها و ناگفته ها و احساسات خود را از این گفتگوی دوستانه برایمان نقل کنند.




ویرایش: پس از مشایعت آقای مقامی تا منزلشان در مسیر برگشت به منزل از مقابل کافه راندوو که رد شدیم بر آن شدیم که به کافه برویم و جویای حال مسعود خان فراستی شویم. از بیرون که داخل کافه را دیدیم چنان شلوغ بود که پشیمان شدیم و وارد نشده خارج شدیم. جناب فراستی هم ظاهرا مشغول مصاحبه بودند. چون عده ای اطرافشان را احاطه نموده بودند و بساط فیلمبرداری و .........  با خود گفتیم چه خوب شد که میزبان استاد در منزل بودیم تا کافه ....


در تصویر زیر استاد را می بینید که در حال نوشتن پیام یادگاری برای اعضای سایت انجمن سینما کلاسیک می باشند. 



[تصویر: 14485664101.jpg]



در حاشیه مصاحبه با استاد جلال مقامی - اسپونز - ۶-۹-۱۳۹۴ ۰۷:۴۹ عصر

تجربه ی ملاقات  اولین دوبلوری که تصویر او  را دیده بودم به خودی خود حس بس لذتی بخشی است. حال به این اضافه کنید دیدن سه نفر از دوستانی که بیش از سه سال تنها از طریق دیدن آواتار و نوشته های پرمهرشان با آن ها در ارتباط بودم. واقعا که  چه حس و حال و خوبی به انسان می دهد.
این را هم اضافه کنم که همه عوامل دست به دست هم داده بودند که نتوانم به موقع به مصاحبه برسم ( انگار کلا" مصاحبه ها با من مشکل دارند! Huh) از کمبود وقت و مشکل ورود به سایت گرفته تا توقف ماشین جلو در پارکینگ!
برخورد اعضا و مخصوصا" جناب مقامی به قدری گرم و صمیمی بود که ابدا" احساس نکردم در حال انجام یک مصاحبه هستیم. انگار جمعی بودیم که مدت هاست یکدیگر را می شناسند و با هم در حال صحبت و گفتگوی دوستانه اند.
تنها چیزی که این جمع گرم را مکدر می کرد خستگی و اندک فتوری بود که در صدای استاد شنیده می شد. کاش می شد گذر زمان را بر این صداها که تکرار نشدنی هستند متوقف کرد.
جا دارد تا همین جا از منصور و پدرام که از راه های دور به این جمع آمده بودند و مخصوصا" بروبیکر که خیلی در انجام این مصاحبه و گزارش لحظه به لحظه آن زحمت کشید به طور خاص تشکر و قدر دانی کنم. . همین طور از تک تک دوستان که با پیام هایشان به ما دلگرمی داده  و می دهند سپاسگزارم.
انشالله به زودی متن گفتگو را آماده و در اختیار همه شما عزیزان قرار می دهیم


RE: حواشی مصاحبه های سینماکلاسیک - پدرام - ۶-۹-۱۳۹۴ ۰۹:۰۶ عصر

یادمه زمانی که برنامه دیدنی ها پخش میشد (حدود 8 تا 10 ساله بودم) یه بار بابام بهم گفت میدونی این مجری دیدنی ها توی فیلم های خارجی صحبت میکنه، من هم با تعجب گفتم میگه ایرانی نیستش پس توی فیلمهای خارجی چی کار میکنه، گفت بازی نمیکنه که فقط صحبت میکنه گفتم مگه این ها صدای خودشون نیست گفت نه اینا که فارسی صحبت نمیکنن اینا خارجین یک سری آدم به جای اینا صحبت میکنن که بهش میگن دوبله!!! Huh
این موضوع رو خدمت استاد مقامی گفتم که عکس العمل ایشان یک لبخند بودAngel

استاد قبل از مصاحبه گفتن که شما ها چندین ساله با هم دوستین دیگه، ما هم گفتیم وجه مشترک ما عشق به دوبله هستش و از طریق اینترنت با هم دوست شدیمBig Grin

استاد بسیار تعجب کردن که یک نفر از آمریکا (جیسون) این کلیپ زیبا رو تهیه کردن و گفتن از اونجا اینو براتون فرستادن؟ Shy

یک اتفاق جالب هم در حین مصاحبه افتاد این بودکه جناب مقامی به اسپونز عزیز گفتند صدایی خوبی داری ها Smile

دیدن منصور عزیز از نزدیک هم که جای خود را داشت که چندین ساله فقط از طریق پیام خصوصی و دنیای مجازی با ایشون در ارتباط بودم Wink

تشکر از جناب بروبیکر عزیز که زحمت هماهنگی رو کشیدن و منزلشون رو در اختیار ما گذاشتن تا بتونیم به صورت صمیمیی تر با استاد گفتگو کنیم و یک تشکر ویژه از خانواده محترم ایشون که مجبور به ترک خانه شدن تا ما بتونیم مصاحبه رو انجام بدیم Cool

چند دقیقه پیش حدود 50 دقیقه از گفتگو رو به صورت تایپ شده برای بروبیکر عزیز ارسال کردم و امیدوارم قسمت های دیگر هم توسط  دوستان آماده بشه و در اختیار تمام دوستان قرار بگیره Idea


RE: حواشی مصاحبه های سینماکلاسیک - برو بیکر - ۷-۹-۱۳۹۴ ۰۹:۲۳ عصر

باز هم سلام
در پی ارسال پیامی از سوی یکی از دوستان لازم دانستم توضیحی در خصوص مصاحبه های سایت خدمت دوستان عرض کنم.
دوستان گرامی ، هیچیک از ما تا کنون تجربه مصاحبه گرفتن و انجام امور خبرنگاری  را نداشته ایم. فرایند اجرای یک مصاحبه، فرایند بسیار دشواریست. از گرفتن وقت و هماهنگیهای لازم برای برگزاری گرفته ، تا تامین امکانات و مطرح نمودن سوالات ....... تازه وقتی همه چیز تمام می شود تازه گویی همه چیز شروع شده است. پیاده سازی گفتگو روی کاغذ تا تایپ و اصلاحات و ...... (حالا حواشی مصاحبه بماند - عکاسی ، گرفتن پیام یادگاری ، پذیرایی و ....)

بنابراین هرچه تعداد عوامل مصاحبه بیشتر باشند کارها روانتر و بهتر پیش می رود. من هرگز نمی توانم جسارت کنم و از شخص خاصی تقاضای کمک و یا همکاری نمایم. خصوصیات اخلاقی دوستان قطعا با هم متفاوت است. شاید برخی از دوستان ، تمایلی به برداشتن مرز بین شخصیت حقیقی و مجازی خود نداشته باشند. شاید هم برعکس ، برخی از دوستان بشدت تمایل داشته باشند در این موضوعات مشارکت داشته باشند.

جدای از بنده و منصور که پیش از استارت سایت برگزاری این مصاحبه ها را بعنوان یکی از اهداف خود قرار دادیم، برای اجرای این هدف فقط و فقط منتظر اشاره دوستان بودیم. خوشبختانه همه دوستان حی و حاضرند و هرجا که بنده خلاف عرض کردم می توانند متذکر شوند.

اسپونز عزیز اولین نفری بودند که پیشقدم گردیدند. پس از ایشان پدرام عزیز در پیامی ابراز داشتند که می توانند در مصاحبه ها به ما کمک کنند. این دوستان در واقع انتخاب نگردیدند بلکه داوطلبانه خودشان اعلام همکاری نمودند. ما هنوز در ابتدای راه هستیم. بسیار علاقمندم که سایر دوستانیکه به دوبله عشق می ورزند و ما را با پستهای خود در سالن دوبله به شعف وا می دارند فقط یک اشاره داشته باشند. قطعا در نشستهای بعدی در کنارشان خواهیم بود.

بنده همینجا اعلام می دارم که دست یاری بسوی تمام اعضا برای به ثمر رسیدن مصاحبه های بعدی دراز می کنیم و همه دعوتند. امیدوارم در مصاحبه بعدی دوستان دیگر نیز به کمک ما بیایند. تجربه شیرینی ست و قطعا خاطره آن تا پایان عمر با ما همراه خواهد بود. چنین فرصتهایی ممکن است کمتر بدست آید.

موضوع برگزاری این نشستها چیز جدیدی نیست. من درست 2 سال قبل در چنین روزهایی (لطفا دقیقا تاریخ ارسال پست داخل تصویر را ببینید) پیشنهاد نشست دیروز با اقای مقامی را در کافه داده بودم. آنهم در زمانیکه هنوز تعداد پستهای من دو رقمی نشده بود. متاسفانه به این طرح بنده هم مانند بقیه طرحها هیچ اهمیتی داده نشد. من 2 سال صبر کردم . و دیروز این طرح را در خانه جدید آنهم درست در آستانه 2 ماهگی سایت توانستم عملی کنم. و این بیانگر آنست که خواستن توانستن است.

من بشدت اصرار دارم تا بزرگترین بانک اطلاعاتی هوشمند دوبله را با کمک شما و با نام خودتان در حوزه وب راه اندازی نمایم و راه اندازی هم خواهم نمود(مگر آنکه دوستان نخواهند). برای اجرای چنین طرحهایی فقط کمی همت لازم است  و همدلی و همکاری. قطعا هم منصور و هم پدرام و هم اسپونز عزیز هرگز فکر نمی کردیم روزی در کنار هم مقابل یکی از بزرگان دوبله بنشینیم و با او تاریخ پنجاه و پنج ساله گویندگیش را مرور کنیم. ما تمام این کارها را به عشق یکدیگر انجام میدهیم. بهمین خاطر بود که روز قبل از مصاحبه در چت باکس اعلام نمودم که هریک از دوستان که تمایل دارند با استاد صحبت کنند به من پیام بدهند. و آنرا اجرا هم نمودیم.

هیچکاری نشد ندارد. فقط قدری همت و همکاری و حمایت لازم است. همین. جمع چهار نفره ما (بجز من و منصور) همگی بار اولی بود که یکدیگر را میدیدیم. شخصیت والای اسپونز  محترم و انرژی و شور و هیجان پدرام عزیز ، حیف بود که در لایه های درونی فضای مجازی  پنهان بماند. و من میدانم سایر دوستانی هم که با ما همراه شده اند از این قاعده مستثنی نیستند. دنیای کوچکیست، کسی چه می داند ، شاید روزی در یک جایی ، بدرد هم بخوریم. اینگونه مصاحبه ها در کنار کسب اطلاعات موجب نزدیکی و تحکیم ارتباط اعضا با یکدیگر می گردد. جمع ما جمع کوچکیست ، اما اهداف و دلهایمان بسیار بزرگ است. 





[تصویر: 14485759191.jpg]


RE: حواشی مصاحبه های سینماکلاسیک - برو بیکر - ۱۵-۱۰-۱۳۹۴ ۰۱:۱۱ عصر

گزارش آنلاین از نشست صمیمانه انجمن سینمای کلاسیک با استاد منوچهر والی زاده با همراهی استاد جلال مقامی



همه چیز آماده است. پدرام درب منزل اقای والی زاده هستند. منصور هم طبق معمول در حال کشتی گرفتن با جی پی اس ماشینش هست و در راه رسیدن به اینجاست. جناب مقامی هم تماس گرفتند و گفتند منهم آماده هستم و چون منوچهر به کرج می آید احساس می کنم میزبان هستم. (ایشان لطف و عنایت ویژه ای به سایت ما دارند). در مجموع همه چیز آماده است و ما امیدواریم همه چیز طبق برنامه پیش برود. 



RE: حواشی مصاحبه های سینماکلاسیک - رهگذر بی نشان - ۱۵-۱۰-۱۳۹۴ ۰۴:۲۹ عصر

جناب ما رو از قلم نندازی در مکالمه تلفنی لطفا!


RE: حواشی مصاحبه های سینماکلاسیک - برو بیکر - ۱۵-۱۰-۱۳۹۴ ۰۴:۴۸ عصر

با عرض معذرت از تمامی دوستانهمه چیز روبرا بود اما متاسفانه درست همزمان با ورود جناب مقامی و والی زاده برق رفت تا همین الان.
لحظاتیست که برق امده است و بنده در خدمت شما هستم.
مصاحبه اغاز شده است. کلیپ را برای اقای والیزاده پخش نمودیم و ایشان بسیار بسیار لذت بردند و هنوز باورشان نمی شود که عده ای اینگونه به دوبله علاقمند باشند.
این عین جمله ایشان است:
در 20 سال گذشته هیچگاه در میان چنین جمعی نبوده ام و همیشه در مصاحبه ها از من سوالات عمومی می کردند.
تا لحظاتی دیگر چند عکس اختصاصی برایتان ارسال می کنم


RE: حواشی مصاحبه های سینماکلاسیک - برو بیکر - ۱۵-۱۰-۱۳۹۴ ۰۴:۵۴ عصر

هدیه ما از مصاحبه امروز:

استاد در آغوش استاد!!!!

[تصویر: 14520001991.jpg]


RE: حواشی مصاحبه های سینماکلاسیک - برو بیکر - ۱۵-۱۰-۱۳۹۴ ۰۶:۴۸ عصر

مصاحبه بصورت داغ داغ در حال جریان است.
ناگفته ها بسیار است
استاد اسامی گویندگان فیلم ملکوت را برایمان گفتند
آنقدر ناگفته برایمان گفتند که برای همه ما بسیار بسیار جالب بود
خوشبختانه حافظه ایشان فوق العادست
همه چیر بیادشان مانده است

[تصویر: 14520069291.jpg]


RE: حواشی مصاحبه های سینماکلاسیک - برو بیکر - ۱۵-۱۰-۱۳۹۴ ۰۸:۰۸ عصر

تمام قسمتهای سایت آیتم به آیتم به آقای والی زاده نشان داده شد.
اعلب کاربران را تک به تک به ایشان معرفی نمودیم.
در یک کلام ایشان یک جمله ای را فرمودند:
دم همتون گرم
نمیدونستم یک عده ای تا به اینحد کار ما رو زیر نظر گرفتن.
من هر کاری که از دستم بر بیاد برایتان انجام خواهم داد.

اعلام اتمام زمان مصاحبه.


RE: حواشی مصاحبه های سینماکلاسیک - برو بیکر - ۱۶-۱۰-۱۳۹۴ ۱۲:۰۷ صبح

امروز روز بزرگی برای سایت ما رغم خورد. به کوهی از اطلاعاتی برخوردیم که همه آنها برای اولین بار مطرح میگردید. باور اینکه در پشت چهره استاد منوچهر والی زاده چنین اخلاق و منشی نهفته بود برایمان مشکل بود. شخصیت ایشان مانند صدای زیبایشان شخصیت شاد و پر شور و نشاطی بود. آنقدر شاد بودند که به جرات می توانم بگویم من و منصور و پدرام در یکسال گذشته اینقدر نخندیده بودیم.

ساعت یک بعد ازظهر پدرام حسب قرار قبلی درب منزل استاد بودند. قرار بود مصاحبه از ساعت 14 آغاز شود. من نیز با استاد مقامی ساعت یک و چهل و پنج دقیقه وعده کرده بودم. ایشان اصرار داشتند که قبل از منوچهر در محل مصاحبه حضور داشته باشند. فاصله من با منزل استاد فقط 5 دقیقه است. وقتی ساعت یک و چهل دقیقه عازم منزل اقای مقامی شدم اولین شوک فنی به من وارد شد. برق رفت .....

چهار طبقه را با سرعت به پایین آمدم و تازه یادم افتاد که وقتی برق نباشد درب پارکینگ باز نمی شود. خلاصه با هزار مکافات در را باز کردم. 3 دقیقه و سی ثانیه بعد من با یک تاخیر ده دقیقه ای جلوی منزل استاد بودم. در همین حین پدرام تماس گرفت که در بلوار ارم است. از طرفی استرس داشتم که نکند منصور هم برسد و پشت در بماند. همه چیز را پیش بینی کرده بودم بجز رفتن برق را.

بگذریم. به پدرام گفتم جلوی در کاخ شمس توقف کن تا من برسم. لحظه ای بعد استاد را سوار کردم و حرکت کردیم. پنج دقیقه بعد همزمان به منزل رسیدیم و من نگران بودم که اگر هنوز برق نیامده باشد چگونه اساتید را راضی به راهپیمایی در پله ها نمایم. جناب والی زاده با دیدن اقای مقامی یکدیگر را در آغوش گرفتند و اقای والی زاده استاد را از همان لحظات اولیه هدف آماج شوخیهای خود قرار دادند.

بین اقای والی زاده و مقامی از دیر باز یک شوخی معروفی مرسوم است که بشدت با هم رقابت دارند که کدامیک پسر دیگریست و یکدیگر را پدر و پسر خطاب می کنند. [تصویر: smile.gif]بگذریم. ماراتن عبور از پله ها آغاز شد. پله ها یکی یکی طی شدند به هر طبقه که میرسیدیم می گفتند اینجاست و ما می گفتیم یکی بالاتر  و جناب مقامی که قبلا هم تشریف آورده بودند در حالیکه نفس نفس می زدند وقتی رسیدند به جلوی در گفتند اگر یک طبقه دیگر بالا باشد من دیگه نمی تونم بیام.

برق هنوز نیامده است. ارتباط ما با سایت قطع است. موبایلها در حال اتمام شارژ بودند خلاصه اینکه تمام افکار ما مخدوش شده بود. مجبور شدیم کلیپ را با لپ تاپ مشاهده کنیم اما هنوز 10 دقیقه از کلیپ نگذشته بود که باطری لپ تاپ هم با ما یاری نکرد. مصاحبه بسیار شاد اغاز گردید. جناب والی زاده از خاطره خوش حضور در کرج بمناسبت عروسی دختر خانم مینو غزنوی که تمام همکارانش (جناب مقامی - اسماعیلی - جلیلوند - قنبری و ...) حضور داشتند آغاز نمودند تا ناگفته های مفصلی از خصوصیات اخلاقی کاووس دوستدار و ماجرای مرگ غم انگیزش ...... و اینکه درست در زمانیکه ایشان و منوچهر نوذری به قصد دیدن فیلم گنج قارون قصد ورود به سینما اونیورسال در میدان انقلاب فعلی را داشتند خبر مرگ کاووس را دریافت می کنند و ......

استاد به تفصیل و بسیار کامل از ماجرای ورود خودش و متعاقب ان بهروز وثوقی از طریق خانم تاجی احمدی به سینما برای ما تعریف نمودند و بسیاری از گفته های ایشان را برای اولین بار بود که می شنیدیم و در هیچ محفلی قبلا نگفته بودند و من مطمئن هستم بعد از پیاده سازی آن دوستان از خواندنش لذت خواهند برد.

در یک کلام جناب والی زاده برای خودش یک دایره المعارف گویا هستند و در آینده کمک زیادی به ما خواهند نموند. اما چیزیکه برای ایشان اعجاب آور بود اطلاعات کاربران سایت و تیم مصاحبه کننده (منهای بنده) بود. گاهی ایشان متعجب می شدند و می گفتند شما اینها رو از کجا میدونید؟ در خصوص هر موضوعیکه فراموش کرده بودند پدرام و منصور بلافاصله به ایشان یادآوری می کردند و استاد از حضور ذهن دوستان به شعف آمده بودند.

با رفتن هوا رو به تاریکی من بیشتر نگران می شدم که ناگهان برق آمد. با آمدن برق استرسها کمتر شد و من بلافاصله توانستم وارد سایت شوم و سوالات دوستان را برای استاد بخوانم. با نزدیک شدن به ساعت 8 شب باور اینکه ما 6 ساعت در کنار ایشان بودیم برایمان سخت بود زیرا اصلا گذر زمان را حس نکردیم. اما این فقط ما نبودیم که متوجه گذر زمان نشده بودیم. استاد آنچنان تحت تاثیر فضای گفتگو قرار گرفته بودند که اصلا احساس خستگی نمی کردند.

ساعت 8 بود و دل کندن از ایشان بسیار سخت. اما ما خوشحال از اینکه توانسته بودیم یک پشتیبان دیگر برای سایت پیدا کنیم. ومن در فکر این هستم که آیا می شود تمام گویندگان بزرگ مانند اقای مقامی و والی زاده تا به اینحد فروتن و متواضع باشند؟ امیدوارم این دو عزیز توقع ما را بالا نبرده باشند و در آینده همین رفتار و منش را در سایر بزرگان ببینیم. قطعا منصور و پدرام هم گفته های خود را ارسال خواهند کرد. بویژه پدرام که نسبت به ما 2 ساعت بیشتر از محضر جناب والی زاده فیض بردند.

فقط همینقدر خدمت دوستان عرض کنم که بزودی شاهد خواندنی ترین مطالب از پشت صحنه دوبلاژ ایران خواهید بود. از همینجا نیز جای دارد از دوستان بخاطر حذف برنامه گفتگوی تلفنی با استاد عذرخواهی نمایم. قطعی برق انصافا تمام برنامه های ما را جابجا نمود. اما جناب والی زاده قول دادند در صورت دعوت مجدد بی درنگ بپذیرند. پستهای دوستان واقعا ایشان را متعجب نموده بود و بارها و بارها گفتند : دمتون گرم .... دمتون گرم ....

همچنان جای دارد از تمامی دوستان بخاطر یادآوری آثار جناب والی زاده طی یکماه گذشته تشکر کنم. از هایدی عزیز بخاطر عکسهای زیبایش و محمد و زینال و سعید و ایرج بخاطر یادآوری آثار استاد و جیسون بورن بخاطر کلیپ زیبایش و همه و همه ...... ایشان بیش از 60 پست از دانشنامه را با دقت تمام و یکی یکی مرور نمودند و بجز یک مورد همه را تایید نمودند. (حضور ذهن ایشان نیز برای ما تعجب آور بود)

مصاحبه چهارم هم به انجام رسید. ماراتن پیاده سازی متن از همین فردا اغاز خواهد شد و ما کار بسیار مشکلی در پیش داریم ( 6 ساعت مکالمه!!!!!) و پس از ارسال ان با یک آنتراکت 15 روزه به پیشواز جناب چنگیز جلیلوند خواهیم رفت و امیدوارم باز هم با اتحاد و همدلی و یاری یکدیگر روز بزرگ دیگری را برای خودمان رغم بزنیم.

همگی خسته نباشند .......


[تصویر: 14520250501.jpg]

خداحافظ استاد ....... و به امید دیدار مجدد



RE: حواشی مصاحبه های سینماکلاسیک - پدرام - ۱۶-۱۰-۱۳۹۴ ۰۱:۵۶ صبح

راس ساعت 12:50 دقیقه جلوی درب خانه جناب والی زاده خودمو رسوندم صبر کردم که ساعت 1 بشه ، راس ساعت به ایشون زنگ زدم  و استاد بعد از چند دقیقه آمدند پایین و سوار ماشین شدند قبل از اینکه حرکت کنیم  به استاد گفتم دوستان از من قول گرفته اند که در مسیر با شما صحبت نکنم و خستتون نکنم تا  برای مصاحبه انرژی کافی داشته باشید استاد لبخندی زدند و گفتند ای بابا کار من حرف زدنه چی میگی [تصویر: biggrin.gif] و در ادامه گفتند  من شبهای دوشنبه تا دیر وقت به تماشای برنامه نود می نشینم و بعد ساعت 4:30 صبح به رادیو پیام میروم و الان هم حدود یک ساعت پیش بود که رسیده بودم 

بهشون گفتم استاد من آدم رکیم و بسیار صادق یه چیزی بهتون میگم ناراحت نشین گفتند بفرما پسرم گفتم من میدونستم آدم خوش اخلاق و خوش صحبتی هستین اما فکر نمی کردم تا به اینحد متواضع و خوش برخورد باشید من واقعاً جا خوردم [تصویر: heart.gif]

گفتم ماشاالله از بیست شبکه داخلی ایران معمولا همزمان در دو یا سه شبکه شما حضور دارید و صدای شما اینقدر شیرینه که من به شخصه وقتی صدای شما از رادیو رو میشنوم لذت میبرم استاد خنده ای کردند و گفتن بلاخره زندگی خرج داره دیگه باید چرخ زندگی بچرخه [تصویر: blush.gif]

در میان راه جناب والی زاده بسیار تعجب کرده بودند که اتوبان تهران کرج چقدر پهن شده گفتم استاد سالهاست که این شکلی شده حتی از برج های نیمه کاره که در وردآورد هم که روی کوه ساخته شده بود تعجب کردن، استاد گفتن من چندین ساله که راهم از این طرف نیست اگه بخوام برم شمال هم از جاده هزار میرم

در راه محل رادیو البرز (محل کار جناب مقامی) هم به ایشون نشو ن دادم

داخل مهرشهر که شدیم گفتن اینجا هم برای خودش شهری شده ها و حتی ترافیک هم دیگه داره [تصویر: dodgy.gif]

من به همراه جناب والی زاده در مقابل درب کاخ شمس توقف کوتاهی کردم تا بروبیکر هم به همراه جناب مقامی به ما ملحق شوند . لحظاتی بعد همزمان رسیدیم جلوی درب خانه و دو استاد گرامی در درون کوچه همدیگر رو در آغوش کشیده و قربون صدقه همدیگه میرفتن و شوخی های پدر و پسرانه[تصویر: shy.gif] 

برق مهرشهر که رفته بود و مجور شدیم  چهار طبقه را راهپیمایی کنیم تا برسیم به داخل منزل . بالا نشستیم روی صندلی ها و خودمونو آماده کردیم برای مصاحبه که اینقدر این دو استاد عزیز با هم شوخی میکردن و خودشون و ما را به خنده مینداختن که فکر کنم حدود 1 ساعت یا 1:30 این شوخی ها و خاطره ها بازی ها طول کشید و ما آرام آرام سوالاتمون را شروع کردیم [تصویر: biggrin.gif] 

استاد والی زاده حافظه فوق تصوری داشتن ما یک کلمه میگفتیم استاد یک ربع در موردش صحبت میکردن و اینقدر زیبا تعریف میکردن که دلمون نمیومد قطعش کنیم و سوال های دیگه رو بپرسیم [تصویر: shy.gif]

6 ساعت به سرعت برق و باد گذشت و چقدر شیرین بود . در راه برگشت استاد بیشتر درد دل کردن از روزگار و گرفتاری های زندگی و این که چقدر نسل جوان مملکت در تمام رشته ها کم حوصله و کم طاقت شدن [تصویر: sad.gif]

تعریف کردن که یک روز در جام جم میخواستیم فیلمی رو دوبله کنیم و منتظر یکی از همکاران بودیم هر چی منتظر شدیم دیدیم خبری نشد بهش زنگ زدیدیم دیدیم بله جناب همکار آمدند جلوی درب سازمان ولی چون کارت ورود نشون ندادن و توقع داشتن که ایشون رو بشناسن قهر کردن و رفتن خانه [تصویر: cool.gif]

استاد بسیار متجعب بودن از اینکه چرا بچه ها از این کار کسب درآمد نمیکنن و چندین بار من گفتن اگر میتونید کاری کنید که یه درآمدی هم براتون داشته باشه [تصویر: angel.gif]

اضافه شده: استاد به من گفتن چند ساله با هم دوستین و رفت و آمد دارید گفتم امروز دومین باره که همدیگه رو از نزدیک میبنیم و استاد با تعجب گفتن آخه با هم خیلی صمیمی بودین و  من گفتم از طریق همین اینترنت با هم دوست شدیم و هدف و عشق همه ما فقط دوبلست و گرنه شاید وجه مشترک دیگه ای با هم نداشته باشیم Wink

اما در پایان جناب والی زاده در موقع پیاده شدن جمله ای را به من گفتند که خستگی را از تن ما در آورد و هنوز در شادی این جمله ایشان مانده ام . استاد گفتند که چه خوب شد امروز قرار دوبلمو کنسل کردم و اومدم پیش شما  و چقدر از کنار شما بودن لذت بردم . منهم گفتم استاد برای من به شخصه افتخاری بود که همراه شما باشم و از اطلاعات غنی شما استفاده کنم[تصویر: heart.gif] استاد به قدری ابراز رضایت کردن که گفتن حتماً تمام عکس های امروز رو برام بفرست به تلگرام [تصویر: biggrin.gif]

و در نهایت اینکه منهم خوشحالم که انجمن سینما کلاسیک امروز صاحب یک حامی دیگر شد و بازهم یادآور میشم اگر تلاش تک تک اعضا نباشه کار ما که بعنوان نماینده انجمن خدمت استاید میرسیم هیچ ارزشی نداره Angel

نکته بسیار مهم و حیاتی: اون پایی که در عکس بالا میبینید پای بنده حقیر هستش و آن کفش های بی صاحب کفش های منصور Big GrinCool


RE: حواشی مصاحبه های سینماکلاسیک - رهگذر بی نشان - ۱۶-۱۰-۱۳۹۴ ۰۸:۱۹ صبح

به به! کفش  مارک دار هم که می پوشی!!!http://www.cinemaclassic.ir/images/smilies/biggrin.gif

جدا از شوخی...
جدا خوش به حالتان!
چه قدر دوست داشتم من هم در بین شماها بودم!!