ارسال: #24

(۲۵-۳-۱۳۹۵ ۱۰:۱۱ صبح)'بانو ژاله' نوشته شده توسط:  داستان کسی بود که از طریق تلفن مردم رو می کُشت. به این صورت که باهاشون تماس می گرفت و می گفت که مثلاً ساعت 8 شب خواهید مرد و اون طفلی هم رأس همون ساعت می مرد. آخرش وقتی می خواست نفر آخر رو بکشه پلیس خونه رو محاصره کرد و به قربانی که در یک آپارتمان زندگی می کرد گفت پنجره رو باز کن و خودت هم کنار پنجره باش. دو نفر عکاس بامزه هم خبر رو پوشش می دادن و ناگهان رأس همون ساعت همه دیدند که اون شخص در حالی که دستانش رو به نشانه ی وحشت و مرگ تکون می داد مرد. [این فیلم رو هر وقت به خاطر میارم به یاد این عبارت می افتم «زنگ ها برای چه کسی به صدا در می آیند؟» البته می دونم داستان این عبارت یک چیز دیگه است و به همینگوی مربوط میشه. فیلمش رو هم که گری کوپر و اینگرید برگمن بازی کردن دیدم.] خلاصه نمی دونم چه کنم. این فیلم خیلی من رو وحشت زده کرد. یادش به خیر. دوستان اگر می دونن لطفاً پاسخ بدن.









 

فیلم مورد نظر شما یک فیلم ایرانی است بنام زنگها . ساخته محمدرضا هنرمند در سال 1364 که براساس فیلمنامه ای از محسن مخملباف ساخته شد. محمد رضا هنرمند (که ما او را با سریال طنز فوق العاده کاکتوس و شخصیت مشهور کُتل میان  بیاد می آوریم) در اوایل کار علاقه خاصی به مقوله مرگ داشت و جالب اینکه اولین فیلمش هم مربوط به وادی میشد (بنام مرگ دیگری) که در آن محمد کاسبی نقش یک ژنرال جنگ جهانی را برعهده داشت. در یک لحظه عقربه ثانیه شمار از حرکت می ایستاد ( و مبین این قضیه بود که هرچه بعد از این خواهید دید در همان یک ثانیه رخ خواهد داد) و شخصی با هیبتی مخوف وارد اتاق میشد . ژنرال بسمت او شلیک میکرد اما اسلحه کارساز نبود. او خود عزرائیل بود که به ژنرال میگفت برای ستاندن جانش آمده است.ژنرال به او پیشنهاد میداد بجای اینکه تک به تک سراغ انسانها برود همچون او پشت میز بنشیند و دستور کشتن سراسری انسانها را صادر کند تا کارش راحت تر باشد که با پوزخند عزرائیل مواجه میشد... در نهایت التماسهای ژنرال به جائی نمیرسد و پس از گفتگوهای بسیار و جابجا شدن وی از نقطه ای که در آغاز نشسته بود ، در نهایت در همان نقطه که نشسته بود جان میدهد ... و عقربه ثانیه شمار مجددا به حرکت میکند ...
گویندگی مرحوم ایرج ناظریان بجای محمد کاسبی در این فیلم در نوع خود جالب است

آخر فیلم  را هم شما از یاد برده اید ... در آخر فیلم در زنگها ، محمد کاسبی نقش یک خبرنگار سرتق را دارد که سوژه مرگ (دیگری یا دیگران) برایش نون و آب میشود اما در نهایت عزرائیل به خود هم زنگ میزند ... و او در حالیکه با اتومبیل از مرگ می گریزد ، دقیقا در لحظه ای که قرار است بمیرد درون دریا سقوط کرده کشته میشود. در این فیلم حتی در یک مورد کسی که به زنگ زده شده را در بیمارستان در قرنطینه کامل و در دید دکترهای متخصص قرار میدهند اما ... چیزی که در دنیا بی علاج است مرگ است. در یکی دیگر از صحنه ها ، در یک رستوران به یک شخص تلفن میشود که شما درست یک دقیقه دیگر خواهید مرد. او از ترس به بیرون از رستوران فرار میکند و وسط خیابان تصادف میکند و درجا (سر وقت تعیین شده) می میرد.... این فیلم یکی از فیلمهای خاطره انگیز و فوق العاده زیباست

در آنونس این فیلم بیاد دارم که گفته میشد : هرکه باشید هرکجا باشید در نهایت ، زنکها برای شما هم بصدا درخواهد آمد

از دوستان بخش دایره المعارف فیلمهای ایرانی تقاضا میکنم گویندگان فیلمهای زنگها و مرگ دیگری را درصورت دسترسی معرفی کنند.