وب سایت سینما کلاسیک محفل عشاق دوبله و فیلم

وب سایت سینما کلاسیک محفل عشاق دوبله و فیلم

تاریخچه آنلاین دوبله و فیلم های کلاسیک

تخصصی ترین انجمن فیلم و دوبله در ایران

انجمن سینما کلاسیک مرجع دوبله
بروز ترین انجمن پارسی در زمینه دوبله

وب سایت سینما کلاسیک محفل عشاق دوبله و فیلم

وب سایت سینما کلاسیک محفل عشاق دوبله و فیلم

تاریخچه آنلاین دوبله و فیلم های کلاسیک

تخصصی ترین انجمن فیلم و دوبله در ایران

انجمن سینما کلاسیک مرجع دوبله
بروز ترین انجمن پارسی در زمینه دوبله
نام کاربری:  
رمز عبور:     



کلمات کلیدی: دفتر, شعر, کلاسیک, نو,
ارسال پاسخ  ارسال موضوع 
 
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر شعر ( کلاسیک و نو )
نویسنده پیام
بنیانگذار و مدیرکل انجمنها
*******



وضعيت : آفلاین
ارسال ها:181
تاریخ ثبت نام:شهر ۱۳۹۴
گوینده موردعلاقه
دلنوشته من
شماره کاربری : 2
ارسال: #24
RE: دفتر شعر ( کلاسیک و نو )
[تصویر: 14525940581.jpg]



بشر، در گوشه محراب خواهش هاي جان افروز
نشسته در پس سجاده ی صد نقش حسرت هاي هستي سوز
 به دستش خوشه ی پربار تسبيح تمناهاي رنگارنگ
 نگاهي مي كند، سوي خدا، از آرزو لبريز
 به زاري از ته دل يك «دلم مي خواست» مي گويد
 شب و روزش دريغ رفته و ای كاش آينده است
 من امشب هفت شهر آرزوهايم چراغان است
 زمين و آسمانم نورباران است
 كبوتر هاي رنگين بال خواهش ها
 بهشت پر گل انديشه ام را زير پر دارند
 صفاي معبد هستي تماشايي است
 ز هر سو ، نوشخند اختران در چلچراغ ماه مي ريزد
 جهان در خواب
 تنها من، در اين معبد، در اين محراب:
 دلم مي خواست بند از پاي جانم باز مي كردند
 كه من، تا روي بام ابرها پرواز مي كردم،
 از آنجا با كمند كهكشان، تا آسمان عرش مي رفتم
 در آن درگاه، درد خويش را فرياد مي كردم!
 كه كاخ صدستون كبريا لرزد
 مگر يك شب از اين شب هاي بي فرجام
 ز يك فرياد بي هنگام
 به روي پرنيان آسمان ها، خواب در چشم خدا لرزد
 دلم مي خواست؛ دنيا رنگ ديگر بود
 خدا با بنده هايش مهربان تر بود
 از اين بيچاره مردم ياد مي فرمود!
 دلم مي خواست زنجيري گران، از بارگاه خويش مي آويخت
 كه مظلومان، خدا را پاي آن زنجير
 ز درد خويشتن آگاه مي كردند
 چه شيرين است وقتي بي گناهي داد خود را از خداي خويش مي گيرد
 چه شيرين است اما من،
 ....
 دلم مي خواست دنيا خانه مهر و محبت بود
 دلم مي خواست مردم، در همه احوال با هم آشتي بودند
 طمع در مال يكديگر نمي كردند
 كمر بر قتل يكديگر نمي بستند
 مراد خويش را در نامرادي هاي يكديگر نمي جستند،
 ازين خون ريختن ها، فتنه ها، پرهيز مي كردند
 چو كفتاران خون آشام، كمتر چنگ و دندان تيز مي كردند!
 چه شيرين است وقتي سينه ها از مهر آكنده است
 چه شيرين است وقتي آفتاب دوستي، در آسمان دهر تابنده است
 چه شيرين است وقتي زندگي خالي ز نيرنگ است
 دلم مي خواست دست مرگ را از دامن اميد ما، كوتاه مي كردند
 در اين دنياي بي آغاز و بي پايان
 در اين صحرا كه جز گرد و غبار از ما نمي ماند
 خدا، زين تلخكامي هاي بي هنگام بس مي كرد
 نمي گويم پرستوي زمان را در قفس مي كرد
 نمي گويم به هر كس بخت و عمر جاودان مي داد
 نمي گويم به هر كس عيش و نوش رايگان مي داد
 همين ده روز هستي را امان مي داد
 دلش را ناله تلخ سيه روزان تكان مي داد
 دلم مي خواست عشقم را نمي كشتند
 صداي آرزويم را –كه چون خورشيد تابان بود- مي ديدند
 چنين از شاخسار هستيم آسان نمي چيدند
 گل عشقي چنان شاداب را پرپر نمي كردند
 به باد نامرادي ها نمي دادند
 به صد ياری نمي خواندند
 به صد خواری نمي راندند
 چنين تنها به صحراهاي بي پايان اندوهم نمي بردند
 دلم مي خواست يكبار دگر او را كنار خويش
 به ياد اولين ديدار در چشم سياهش خيره مي ماندم
 دلم يكبار ديگر همچو ديدار نخستين ، پيش پايش دست و پا مي زد
 شراب اولين لبخند در جام وجودم هاي و هو مي كرد
 غم گرمش نهانگاه دلم را جستجو مي كرد
 دلم مي خواست دست عشق –چون روز نخستين- مستي ام را زيرو رو مي كرد
 دلم مي خواست سقف معبد هستي فرو مي ريخت
 پليدي ها و زشتي ها ، به زير خاك مي ماندند
 بهاري جاودان آغوش وا مي كرد
 جهان در موجي از زيبايي و خوبي شنا مي كرد
 بهشت عشق مي خنديد
 به روي آسمان آبي آرام
 پرستوهاي مهر و دوستي پرواز مي كردند.
...
 مگو: «اين آرزو خام است»
 مگو: «روح بشر همواره سرگردان و ناكام است»
 اگر اين كهكشان از هم نمي پاشد
 وگر اين آسمان در هم نمي ريزد
 بيا تا ما «فلك را سقف بشكافيم و طرحي نو در اندازيم.»
 به شادي «گل برافشانيم و مي در ساغر اندازيم»

فریدون مشیری


---------------------------------------

و شعر کوچه با صدای خود فریدون مشیری

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم ...

.
(آخرین ویرایش در ۲۲-۱۰-۱۳۹۴ ۰۲:۰۷ عصر توسط: منصور.)
۲۲-۱۰-۱۳۹۴ ۰۱:۵۱ عصر
مشاهده سایت این کاربر یافتن همه ی ارسالهای این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ  ارسال موضوع 


پیام‌های داخل این موضوع
دفتر شعر ( کلاسیک و نو ) - اکتورز - ۵-۷-۱۳۹۴, ۰۱:۳۹ صبح
RE: دفتر شعر ( کلاسیک و نو ) - پرشیا - ۵-۷-۱۳۹۴, ۰۸:۲۲ صبح
RE: دفتر شعر ( کلاسیک و نو ) - هایدی - ۵-۷-۱۳۹۴, ۰۹:۰۶ عصر
RE: دفتر شعر ( کلاسیک و نو ) - آمادئوس - ۱۰-۷-۱۳۹۴, ۰۱:۵۰ صبح
RE: دفتر شعر ( کلاسیک و نو ) - منصور - ۲۰-۷-۱۳۹۴, ۰۸:۴۷ صبح
RE: دفتر شعر ( کلاسیک و نو ) - بولیت - ۲۴-۷-۱۳۹۴, ۰۶:۱۱ عصر
RE: دفتر شعر ( کلاسیک و نو ) - اکتورز - ۹-۸-۱۳۹۴, ۱۲:۴۷ صبح
RE: دفتر شعر ( کلاسیک و نو ) - پرشیا - ۱۱-۸-۱۳۹۴, ۰۸:۴۵ صبح
RE: دفتر شعر ( کلاسیک و نو ) - آمادئوس - ۱۱-۸-۱۳۹۴, ۱۱:۰۴ عصر
RE: دفتر شعر ( کلاسیک و نو ) - آمادئوس - ۱۷-۸-۱۳۹۴, ۰۷:۴۳ عصر
RE: دفتر شعر ( کلاسیک و نو ) - بوگی - ۲۵-۸-۱۳۹۴, ۱۲:۰۹ عصر
RE: دفتر شعر ( کلاسیک و نو ) - شهرزاد - ۲۱-۱۰-۱۳۹۴, ۰۱:۰۳ عصر
RE: دفتر شعر ( کلاسیک و نو ) - منصور - ۲۲-۱۰-۱۳۹۴ ۰۱:۵۱ عصر
RE: دفتر شعر ( کلاسیک و نو ) - منصور - ۱۸-۱۱-۱۳۹۴, ۰۸:۵۴ صبح
RE: دفتر شعر ( کلاسیک و نو ) - شهرزاد - ۱۲-۱۲-۱۳۹۴, ۱۲:۲۵ عصر
RE: دفتر شعر ( کلاسیک و نو ) - منصور - ۱۸-۱۲-۱۳۹۴, ۰۹:۰۷ صبح
RE: دفتر شعر ( کلاسیک و نو ) - شهرزاد - ۱۹-۱۲-۱۳۹۴, ۱۱:۵۶ صبح
دفتر شعر ( کلاسیک و نو ) - هایدی - ۲۴-۱۲-۱۳۹۴, ۱۲:۲۹ عصر
RE: دفتر شعر ( کلاسیک و نو ) - منصور - ۸-۱-۱۳۹۵, ۰۱:۱۱ عصر
RE: دفتر شعر ( کلاسیک و نو ) - منصور - ۲۴-۱-۱۳۹۵, ۰۸:۰۱ صبح
RE: دفتر شعر ( کلاسیک و نو ) - شهرزاد - ۲۷-۱-۱۳۹۵, ۰۶:۴۰ عصر
RE: دفتر شعر ( کلاسیک و نو ) - منصور - ۷-۲-۱۳۹۵, ۱۱:۳۲ صبح
RE: دفتر شعر ( کلاسیک و نو ) - منصور - ۱۲-۴-۱۳۹۵, ۱۱:۰۸ صبح
RE: دفتر شعر ( کلاسیک و نو ) - اکتورز - ۲۰-۱۰-۱۳۹۵, ۰۷:۲۹ صبح
RE: دفتر شعر ( کلاسیک و نو ) - بن وید - ۲۰-۱۰-۱۳۹۵, ۰۳:۱۳ عصر

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان

شبکه های اجتماعیدرباره مادوستان ما
   
 
تمامی حقوق محصولات و امکانات این سایت برای سینما کلاسیک محفوظ است
وهرگونه کپی برداری و سو استفاده پیگرد قانونی دارد

پشتیبانی توسط : گروه سایت سازان برتر
MyBB © MyBB Group
دانلود آهنگ جدید
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی