وب سایت سینما کلاسیک محفل عشاق دوبله و فیلم

وب سایت سینما کلاسیک محفل عشاق دوبله و فیلم

تاریخچه آنلاین دوبله و فیلم های کلاسیک

تخصصی ترین انجمن فیلم و دوبله در ایران

انجمن سینما کلاسیک مرجع دوبله
بروز ترین انجمن پارسی در زمینه دوبله

وب سایت سینما کلاسیک محفل عشاق دوبله و فیلم

وب سایت سینما کلاسیک محفل عشاق دوبله و فیلم

تاریخچه آنلاین دوبله و فیلم های کلاسیک

تخصصی ترین انجمن فیلم و دوبله در ایران

انجمن سینما کلاسیک مرجع دوبله
بروز ترین انجمن پارسی در زمینه دوبله
نام کاربری:  
رمز عبور:     



کلمات کلیدی: دایره, المعارف, فیلمهای, سینمایی, ایرانی, پیش, از, انقلاب,
ارسال پاسخ  ارسال موضوع 
 
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دایره المعارف فیلمهای سینمایی ایرانی (پیش از انقلاب)
نویسنده پیام
در انتظار تایید

وضعيت : آفلاین
ارسال ها:160
تاریخ ثبت نام:مهر ۱۳۹۴
گوینده موردعلاقه چنگیز جلیلوند
دلنوشته من با معرفت باشین مثل فردین و جوانمرد مثل بهروز و سخاوتمند مثل ناصر و با گذشت مثل ایرج
شماره کاربری : 33
ارسال: #6
RE: پاسخ موقت به موضوعات سایت (ویژه کاربران متقاضی فعالیت در سایت)
[تصویر: 14469986371.jpg]



دلهای بی آرام


کارگردان : اسماعیل ریاحی
نویسنده :  محمود ایران پناه
تهیه کننده : ناتائیل زبولانی
موسیقی : ندارد (فطعاتی توسط روبیک منصوری میکس شده است)
فیلمبردار: مازیار پرتو
خواننده ترانه فیلم : فریدون فرخزاد و عهدیه
تیتراژ: نمی دانم
سرپرست گویندگان : نمی دانم
سال تولید : 1350
تکنولوژی رنگ : سیاه و سفید
مدت : 99 دقیقه
محصول: سینا فیلم
صدا بردار : حسین بدیعی
سازنده آهنگ ترانه ها:هاملت میناسیان
تاریخ نمایش: 25/06/1350 تا 31/06/1350
سینماهای نمایش دهنده در تهران: کاپری، آسیا، رکس، شهوند، لیدو، نپتون، رنگین کمان، ژاله، پاسارگاد، توسکا، المپیا، چرخ و فلک، شرق، همای، فیروزه و سیلور سیتی
جمع هزینه ساخت: حدود دویست و پنجاه هزار تومان
جمع فروش: حدود دویست و ده هزار تومان
بهای بلیط ها: لژ 30 ریال، وسط 25 ریال و جلو 20 ریال
باز پرداخت به تهیه کننده توسط فریدون فرخزاد: چهل هزار تومان

بازیگران:


فریدون فرخزاد                       فرهاد
ایرج قادری                           نادر (برادر فرهاد)
سحر                                  زیبا
شهلا ریاحی                        مادر فرهاد و نادر
معز دیوان فکری                     پدر زیبا
نادر(طبق تیتراژ)
شهاب(طبق تیتراژ)


خلاصه فیلم:

فرهاد و نادر دو برادر هستند. نادر در یک شرکت سرپرست معدن است و علاقمند به زیبا ، دختر صاحب شرکت است و او را از پدرش خواستگاری می کند. فرهاد هم که درس مهندسی معدن را در خارج از کشور خوانده است اکنون به ایران مراجعت نموده است و به زیبا علاقمند می گردد اما وقتی می بیند نادر او را خواستگاری کرده است، قید زیبا را میزند. نادر یکبار زیبا و فرهاد را در آغوش هم می بیند و برایش سوءتفاهم پیش می آید و با فرهاد در معدن درگیر می شود، حین درگیری در اثر ریزش بخشی از دیواره معدن نادر مجروح می شود. در پایان وقتی نادر متوجه می شود که فرهاد و زیبا به یکدیگر علاقمندند با زیبا به معدن میرود و دست زیبا را در دست فرهاد می گذارد و خداحافظی می کند.

[تصویر: 14469986372.jpg]


حواشی: حواشی این فیلم از خود فیلم بیشتر است. فرخ زاد طرفداران دو آتیشه ای در اینترنت دارد و مفصلا به حواشی این فیلم که تنها فیلم فرخزاد هم بوده است پرداخته اند و به دلایل شکست تجاری فیلم هم اشاره کرده اند.

طبق قراردادی که با شرکت یلدیز فیلم بسته شده بود قرار بود خانم امل ساین که آنروزها زیاد هم معروف نبود نقش مقابل فرخزاد را بازی کند اما شرکت ترکیه ای دختر دیگری را بنام سحر بجای امل ساین به تهیه کننده قالب می کنند.اکران فیلم دقیقاً مصادف شد با نمایش فیلم «ایوالله» مرحوم نعمت الله آغاسی که در تاریخ 24/06/1350 اکران شد. دل های بی آرام در تاریخ 25/06/ 1350 به نمایش عمومی در آمد. 
 فیلم «ایوالله» را هنرمندی هنرپیشگان نامداری مثل خانم لی لی و خانم سیمین غفاری پوشش می داد که هر کدام از این دو با توجه به زیبایی و مختصات خاصی که داشتند به تنهایی می توانست باعث فروش هر فیلمی  شود، در صورتی که «دلهای بی آرام» را سحر از ترکیه بازی می کرد که نه تنها کسی او را نمی شناخت بلکه از خصوصیات استثنایی خانم های لی لی و سیمین غفاری هم در او اثری دیده نمی شد!
تمامی شانزده سینمای نمایش دهند «دلهای بی آرام» در نزدیکی سینماهایی قرار داشتند که مشغول اکران فیلم  «ایوالله» بودند. مثلاً سینما کاپری در ضلع شمال شرقی مدان 24 اسفند (انقلاب فعلی) «دلهای بی آرام» را نمایش می داد و سینما انیورسال در ضلع جنوب غربی همان میدان فیلم «ایوالله» را.
فیلم دارای هیچگونه پرسناژ کمدی نبود که از ارکان اصلی جذابیت همه فیلمفارسی های آن زمان بود.
به هر جهت روز دوم اکران بود که همه متوجه شکست سنگین فیلم شدند و فیلمی که قرار بود حداقل دو هفته روی پرده شانزده سینما در طهران و سی سینما در شهرستان ها باشد و یک نسخه کامل آن هم به ترکیه برود می رفت تا علاوه بر شکست مادی باعث از بین رفتن اعتبار نام فرخزاد نامی که توسط پوران و فروغ فرخزاد تا به اینجا رسیده بود شود و بر کار تلویزیونی او هم اثر منفی بگذارد. ناگفته نماند که هم در تیتراژ فیلم و هم در تبلیغات مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی و «به زودی در این سینما» و آنونس  فیلم و دیوار کوب های فیلم نام فریدون فرخزاد قبل از مرحوم ایرج قادری و بسیار بزرگتر از آن قرار گرفت و این به خاطر شهرت بسیار فریدون در آن زمان بود.

فریدون همه تلاش خودش را برای جلو گیری از شکست قطعی فیلم  کرد. من جمله همان شب یک آگهی به روزنامه کیهان دادند که فریدون فرخزاد در ساعت فلان و در سینما فلان به مدعوین خوش آمد خواهد گفت و به دنبال آن هر روز صبح در یک سینما و عصر به  سینمایی دیگر می رفت و بدون احساس کسر شأن در ورودی درب سینما بلیط تماشاگران را پاره می کرد و قبل از شروع فیلم برای دوستدارانش که بیشتر برای دیدن او آمده بودند تا تماشای فیلم  عکس امضا می کرد یا با آنان عکس یادگاری می گرفت  و نامه های آنها را  قبول می کرد و به من می داد تا بعد سر فرصت به آنها جواب دهد. این کار او که طبق معمول برای اولین بار در ایران اتفاق می افتاد باعث شد از روز سوم تعداد زیادی تماشاگر که اکثراً خانم ها بودند برای دیدن خود او و نه «دلهای بی آرام» به سینما بیایند. حتی بعضی از آنها به جای یک بلیط ده یا بیست بلیط می خریدند و یکی یکی برای پاره کردن به فریدون می دادند. اما مشکل این بود که او در آن واحد نمی توانست در شانزده سینما حضور داشته باشد و فقط سالن سینمایی که  او در آن بود پر می شد. ولی تمام این مساعی فقط توانست هزینه های فیلم و تبلیغات سنگین آنرا جبران نماید و نه چیزی بیشتر و همه عوامل فیلم مخصوصاً آقای ناتائیل زبولانی تهیه کننده فیلم به خاطر همین از فریدون سپاسگزار بودند.


[تصویر: 14469986374.jpg]


اما بشنوید خاطره ایکه یکی از دوستان نزدیک فریدون از این فیلم نقل می کند. این خاطره چون جالب است و به سرنوشت تلخ سحر (هنرپیشه ترکیه ای فیلم ) اشاره می کند من آنرا عینا از روی سایت خودش نقل می کنم:


[rtl]ساعت سه صبح جمعه یعنی بعداز پایان اجرای برنامه در کاباره باکارا فریدون و عباس.ش و علی و من با اتوموبیل فریدون راهی نوشهر شدیم تا سکانس هایی را که باید در شمال گرفته می شد را تهیه کنیم. گروه فیلم برداری از سه روز قبل رفته بودند تا کارهای محل یابی و ... را انجام دهند. با توجه به نوع دوربین های آن زمان احتیاج مبرمی به نور آفتاب بود تا بتوان فیلمی به اصطلاح نقره ای و قابل قبول بدست آورد. آن زمان ها امکانات هوا شناسی و پیش بینی هوا حداکثر تا بیست و چهار ساعت را میسر می ساختند که آن هم با یقین صددرصد نبود. مثلاً یادم می آید برای سکانس لب دریای فیلم "پشت و خنجر" سرکار خانم فروزان و آقای قادری و اکیپ فیلم برداری علیرغم پیش بینی دو روز آفتابی، یک هفته در نوشهر بودند ولی آفتاب در نیامد تا بتوانند فقط آن شش دقیقه را بگیرند (ترانه رقص ایرونی با صدای خانم بهاره افشاری) و بارها فیلم به تهران آمد ولی از لابراتوار به اصطلاح در نیامد. ما هم با بارندگی شدیدی که در جاده چالوس بود متوجه شدیم که آسمان برای فیلم برداری با ما مساعدت نخواهد کرد.[/rtl]



[rtl]همانطور که قبلاً در زندگینامه آورده بودم نقش مقابل فریدون در این فیلم را بازیگری از ترکیه به نام سحر به عهده داشت که او را به جای امل ساین مو طلایی و بلند قامت و زیبا و س ک س ی برای ما ارسال کرده بودند که علیرغم اصرار همه دست اندرکاران تهیه فیلم مخصوصاً کارگردان با تجربه آن مرحوم آقای اسماعیل ریاحی و تهیه کننده برای عودت سحر به ترکیه و تقاضای اعزام امل ساین، فریدون ابتدا تردید داشت و نهایتاً هم با آن مخالفت کرد و به همین دلیل هم خسارت ضرر فیلم را سال بعد تماماً به تهیه کننده پرداخت نمود. ولی این مخالفت فریدون بعد از اولین شبی بود که همه در متلی در جاده نوشهر به محمود آباد اقامت  نمودیم.[/rtl]



[rtl]وقت کشیک من شده بود. یادممی آید که از ساعت دو تا چهار بامداد نوبت کشیک من بود که بنا بر حسب وظیفه و یا شاید بتوان گفت عادت و یا باز بهتر بگویم خواست خود فریدون که بما دستور داده بود همیشه نزدیک او باشیم به درب اتاق او نزدیک شدم تا برای لحظه ای با دیدن او از لای درب خیالم از هر حیث راحت شود که دیدم درب قفل است و قبل از اینکه بخواهم اقدامی نمایم صدای حق حق گریه سحر را شنیدم که بدون وقفه و های های بگوش می رسید. اولین موردی که به ذهنم آمد این بود: فریدون که ترکی نمی داند و سحر هم که حتی یک کلمه پارسی نمی داند پس چگونه با هم همکلام شده اند که به گریه سحر منتهی شده است؟[/rtl]




[تصویر: 14469986373.jpg]
[rtl]چرخاندن دستگیره درب توسط منفریدون را متوجه حضور من نموده بود که بر حسب روال همیشه، این یکی از محافظان اوست که برای سرکشی به او  آمده است و لذا در حالی که من غرق درافکار خود بودم، ناگهان دیدم که درب باز شد و فریدون آهسته مرا به دورن اطاق خواند. سحر که مرا دید کمی خودش را که روی زمین نزدیک تخت فریدون نشسته بود، جمع و جور کرد! فریدون از من خواست به ترکی بپرسم چرا گریه می کند؟ سحر با شنیدن کلمه "مرحبا" که به ترکی معنی سلام را می دهد بلند شد و با من دست داد و نشست و من سئوال فریدون را عیناً از او پرسیدم و جواب های او را عیناً و کلمه به کلمه برای فریدون ترجمه نمودم. او فهمیده بود که ممکن است او را به ترکیه بازگردانیم و شاید خبری هم از شرکت او در فیلم نباشد. لذا او به همان حربه ای که از پیدایش حوا مرسوم بوده روی آورده بود. به فریدون خلاصه جواب سحر که پدرش را در کودکی از دست داده و او و خانواده اش در نهایت فقر به سر می بردند و ... را ترجمه کردم.[/rtl]



[rtl]البته اشک های او قبل ازگفتار من کار خود را کرده بود و فریدون نیز هم به تهیه کننده (تلفنی) و هم به مرحوم اسماعیل ریاحی اطمینان داد که اگر فیلم فروش نکند کلیه خسارت آن را خواهد داد. البته فریدون کمتر از یک سال بعد خسارت مادی آن را تا ریال آخرش پرداخت کرد ولی متأسفانه با این کار فرصتی را از خود دریغ کرد که هرگز دیگر نتوانست آن را جبران نماید و آن تسخیر بخشی از سینمای ملی کشور بود. زیرا معمولاً این اولین فیلم است که شکست یا پیروزی هر هنرپیشه جدید الاکرانی را معین می کند و رقم می زند. این باخت یا بهتر بگویم این اشتباه  زمانی مسلم و مسجل شد که چندسال بعد امل ساین به دعوت فریدون به ایران آمد و با چنان استقبال تعجب آوری روبرو شد که شرح مفصل آن در زندگی نامه رفته است.[/rtl]



[rtl]و اما اصل خاطره. بعد از دهروز انتظار بالاخره آسمان آفتابی شد و باید تا می توانستیم کلیه سکانس ها را در همان یک روز می گرفتیم زیرا هر آن ممکن بود دوباره آسمان ابری بشود و به دنبال تداوم انتظار آفتاب، چشم همه ما را نیز ابرهای پر باران فرا بگیرد. کلیه سکانس های روز را تا زمانی که نور آفتاب کافی بود در همان روز گرفتیم و ماند تنها یک سکانس که فریدون باید ترانه ای در لب ساحل می خواند. ولی قبل از آن اجازه بدهید کمی در مورد صحنه ای دیگر بنویسم:[/rtl]




[تصویر: 14469986375.jpg]


[rtl]در فیلم سکانسی هست که فریدون و سحر بعد از کمی دویدن لب ساحل باید به جنگل می رفتند و فریدون سحر را می بوسید و من این را دقیقاً به سحر تفهیم کرده بودم. حال بگذریم که اصولاً سحر به دلیل کشیدن روزی سه بسته سیگار قادر به حتی ده قدم دویدن هم نبود و بالاخره هم همانطور که در متن فیلم مشاهده می شود سحر از فریدون جا می ماند و بعد از سرفه زیاد - که از فیلم حذف می شود - به محل معود یعنی وعده گاه بوسه می رسد. طبق فیلمنامه قرار بود فریدون بعد از کمی نگاه به او و نوازش موهایش سحر را ببوسد، ولی این سحر بود که بی مقدمه بعد از ایستادن روی پنجه های پا و خم کردن گردن فریدون به طرف خودش او را بوسید - به متن فیلم مراجعه شود-. آقای ریاحی کات داد و از من خواست دوباره به سحر توضیح بدهم که این او نیست که باید پیشقدم بوسه شود و در ثانی قرار این است که این یک بوسه سه ثانیه ای باشد نه ده دقیقه ای! فریدون مرا به کنار خودش خواند و در گوشم گفت: این را به مهربانی و نه با آن عصبانیتی که کارگردان می خواهد به سحر بگو و من هم پشت به اکیپ و رو به سحر به ملاطفت مطلب را آهسته برای او بازگو نمودم. سحر بار دوم هم علیرغم اینکه گذاشت فریدون بعد از نگاه عمیقی به چشمان او و گفتن چند کلمه و نوازش موهایش او را ببوسد ولی باز هم از رها نمودن فریدون اجتناب و فکر می کرد با این کار علاوه بر تأمین تمنای خواسته دلش به بهتر شدن فیلم هم کمک می کند. حتی صدای کات کارگردان و فریاد من به ترکی "بوراک اونی" (ولش کن) هم تأثیری در او نداشت، تا این صحنه برای دفعه و دفعات بعد تکرار شد و در مرتبه نهم بود که بالاخره آن چیزی که کارگردان می خواست تحقق پیدا کرد.[/rtl]



[rtl]همان شب روستائیان بسیاریآمدند و برایمان میوه، ترشی، کلوچه، شام، نان محلی و ... آوردند و حدود چهل نفر دور هم روی زمین نشسته و شام خوردیم. سپس آنها، از فریدون خواستند تا برایشان بخواند.[/rtl]



[rtl]بازگشت به خاطره: ترانه باغ ستاره که برای همین فیلم ساخته شده بود را روی نوار ریل با خود برده بودیم (این ترانه بعدها و بعد از دومین بازگشت فریدون به تلویزیون در شروع و ابتدای اولین قسمت از شو "سلام همسایه ها" اجرا شد و انتخاب این ترانه برای شروع برنامه مخصوصاً و رأساً توسط خود فریدون انتخاب شده بود زیرا در شعر آن بیتی بود که می گفت: "نگاه کن تو چشم من برگشتم دوباره" و این را فریدون با نگاه مستقیم و ممتد و طولانی به دوربین وسط چنان با ابهت و شدت و با دو پرده بالاتر خواند که مرحمی بود بر درد دوری دوستدارانش که یک سال بود او را بر صفحه تلویزیون ندیده بودند و نمکی بود بر زخم دل دشمانش بالاخص در قم) به دنبال درخواست روستاییان، فریدون خواست فوراً برق و وسایل پخش صوت را آماده کنیم و روستاییان عزیز را به صورت دایره بنشانیم و آتشی هم روشن کنیم تا از شدت سرما کاسته شود همه با سرعت دست به کار شدیم و دیزل برق را روشن کردیم تا نور افکن ها قادر به پرتو افشانی شوند و ... ترانه شروع شد ... "تو اون چشم خاموشت دردی خونه کرده ... باغ سرخ لبهاتو غم ویرونه کرده ... قلب مهربون تو یاد یک بهاره ... نیگا کن تو چشم من برگشتم دوباره". رقص معروف و "در جای" فریدون و رقص قشنگ سحر و صحنه شراره های آتش افروخته شده و حالت زیبایی که کلاً در آن چهار دقیقه به وجود آمد، بسیار دلچسب همه ما و کارگردان شد که ایشان رو به مازیار پرتو  گفتند کاش این صحنه را گرفتهبودیم و خواست این صحنه تکرار شود که آقای پرتو در کمال ناباوری گفت از اولش را گرفتم و هیچکس این را نمی دانست و ... بدین ترتیب بود صحنه ای که باید در روز و در ساحل ضبط می شد به دل شب راه یافت و در متن اصلی فیلم جای گرفت و یکی از زیبا ترین فیگورهای فریدون بر پهنه شانزده میلیمتری فیلم خام ثبت شد. شش ثانیه از این اجرا نیز به آنونس فیلم راه یافت و در سالن های سینماهای نمایش دهنده مخصوصاً سینما کاپری به هنگام رسیدن به این ترانه شور و ولوله خاص و زاید الوصفی در بین تماشاگران دیده می شد که تقریباً همه  آنها که بیش از نود و پنجدرصدشان خانم بودند بلند شده و می رقصیدند و ضمن رقص همگی با صدای بلند آن ترانه را از حفظ می خوانند.[/rtl]



[rtl]در یکی از سکانس ها که خودفریدون به صورت پنهان در سینما حضور داشت، در زمان پایان این ترانه ناگهان و دفعتاً خودش وارد صحنه شد و با قطع موقت پخش فیلم و روشن شدن تمام چراغ های سالن، در جلوی پرده قرار گرفت و با نواختن ارکستر که در جای دیگری مستقر شده بودند این ترانه را به صورت زنده اجرا کرد. با تمام شدن ترانه سیل جمعیت خانم ها به طرف سن سرازیر شد ولی هر دو محافظ دیگر فریدون و من با اشاره فریدون در جای خود ثابت ماندیم و گذاشتیم حضار هر چقدر می خواهند با فریدون و نزدیکش باشند و زمزمه های خود را در گوش فریدون نجوا کنند. این سکانس، ساعت 19:00 تا 21:00 روز پنجشنبه 26/06/1350 بود. لحظاتی که فقط بازماندگان آن جمعیت دویست نفری در یاد و خاطرشان باقی مانده است.

البته تمامی این برنامه ازپیش تمهید شده، با موافقت مدیریت محترم سینما کاپری و هماهنگی مسئولین فنی مدرنترین سینمای آن زمان امکان پذیر شد. فریدون فرخزاد اولین و تنها و آخرین کسی بود که دست به چنین ابتکاراتی می زد و هرگز در هیج جای دیگری نمی بینیم که هنرپیشه دیگری در وسط فیلمی از خودش بیاید و برای شاد کردن دوستدارانش و یا حتی به عنوان تبلیغی برای خودش دست به چنین اقدامی بزند. در خلال فیلمبرداری و آن ده روزی که در شمال بودیم هر عصر مجبور بودیم فریدون را به تهران برسانیم و صبح زود به شمال بازگردیم و این به خاطر برنامه کاباره و دیگر مراسمی بود که قراردادشان قبلاً بسته شده بود.

سحر بعد از پایان فیلمبرداری نمی خواست به ترکیه باز گردد و در خانه فریدون مشغول خانه داری و کمک به سید خانم شده بود. ولی ویزایی که سفارت شاهنشاهی در آنکارا برای او صادر کرده بود شصت روزه بود و او نیز مانند دیگر هنرمندان ترک مثل آژدا پکان و ترکان و گل اندام و ... باید در رأس تاریخ مقرر خاک ایران ترک می کرد.

سحر در روزی برفی و با گریهای بی امان در آغوش فریدون و گونه هایی خیس و دستانی لرزان و حالتی غیر قابل توصیف از فریدون خداحافظی نمود تا او را به مهرآباد ببرم و راهی ترکیه شود. او در تمام مسیر جلو و کنار من نشسته بود و از محبتی که فریدون در حق او نموده بود و اینکه دارای دو خواهر و یک برادر و خانواده ای فقیر است و نیاز مبرمی به این پول داشته صحبت می کرد.

با او چنانکه رسم آن دورانبود هرز گاهی در تماس بودیم تا زمانی که دیگر نامه ای از او دریافت نشد. بعد ها توسط دوستانی که از ترکیه می آمدند و نیز از خود خانم امل ساین در طهران شنیدم که سحر در سن 30 سالگی به دلیل بیماری ریوی و ایست قلبی فوت کرده است و این خبر را در فرصتی مناسب به فریدون دادم و دیدم که غم سنگینی بر چهره و سینه او نشست. رفت و عکس های یادگاری خودش با سحر را آورد و در هاله ای از غم فرو رفت، غمی که با اشک های پی در پی او همراه شد.

برای عرض تسلیت از طرففریدون به مادر او تلگراف زدم. جواب این بود: ضمن تشکر و در صورت امکان یک کپی از فیلم دخترم را برایم ارسال فرمائید. که بلافاصله با هزینه فریدون آن را به لابراتوار سفارش دادم تا دلهای بی آرام تسکینی باشد بر همه دلهای بی آرامشان.[/rtl]



( توجه : بخش دوم حواشی فیلم عینا متنی می باشد که توسط شخصی بنام م . صدر  نوشته شده است که بخاطر جالب بودنش بدون هرگونه دخل و تصرفی در ادامه پست خود آوردم)


۱۷-۸-۱۳۹۴ ۰۷:۴۴ عصر
یافتن همه ی ارسالهای این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ  ارسال موضوع 


پیام‌های داخل این موضوع
RE: پاسخ موقت به موضوعات سایت (ویژه کاربران متقاضی فعالیت در سایت) - کاربر حذف شده4 - ۱۷-۸-۱۳۹۴ ۰۷:۴۴ عصر

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان

شبکه های اجتماعیدرباره مادوستان ما
   
 
تمامی حقوق محصولات و امکانات این سایت برای سینما کلاسیک محفوظ است
وهرگونه کپی برداری و سو استفاده پیگرد قانونی دارد

پشتیبانی توسط : گروه سایت سازان برتر
MyBB © MyBB Group
دانلود آهنگ جدید
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی