وب سایت سینما کلاسیک محفل عشاق دوبله و فیلم

وب سایت سینما کلاسیک محفل عشاق دوبله و فیلم

تاریخچه آنلاین دوبله و فیلم های کلاسیک

تخصصی ترین انجمن فیلم و دوبله در ایران

انجمن سینما کلاسیک مرجع دوبله
بروز ترین انجمن پارسی در زمینه دوبله

وب سایت سینما کلاسیک محفل عشاق دوبله و فیلم

وب سایت سینما کلاسیک محفل عشاق دوبله و فیلم

تاریخچه آنلاین دوبله و فیلم های کلاسیک

تخصصی ترین انجمن فیلم و دوبله در ایران

انجمن سینما کلاسیک مرجع دوبله
بروز ترین انجمن پارسی در زمینه دوبله
نام کاربری:  
رمز عبور:     



کلمات کلیدی: پنجرهء, عقبی, داستان, های, ما,
ارسال پاسخ  ارسال موضوع 
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
پنجرهء عقبی ( داستان های ما )
نویسنده پیام
کاربر فعـال
***



وضعيت : آفلاین
ارسال ها:38
تاریخ ثبت نام:شهر ۱۳۹۴
گوینده موردعلاقه همهء خوبان
دلنوشته من پشت سیگارم حرفهاییست که با گفتنشان بیشتر دود میشوم
شماره کاربری : 4
ارسال: #4
RE: پنجرهء عقبی ( داستان های ما )
" بمرنگ "
: این بادلعنتی ، این باد مزاحم ...
زیر لب هی باخودش حرف میزد و به باد ناسزاها میگفت .
بیشتر از چهار سال بود که پدرش یک بمرنگ سه پر برایش خریده بود ولی تاکنون لذت بازی با بمرنگش را تجربه نکرده بود ، میگفت : بمرنگا فقط تو فیلما و کارتوناست که برمیگردن دستت . من هربار توکوچه باهاش بازی میکنم حتما می افته رو پشت بوم همسایه ها .

این اولین باری بود که بمرنگش را با خیال آسوده در فضای بزرگ حیاط گورستان پرتاب میکرد و اتفاقآ این بار برگشته بود به طرف خودش ، ولی از شانس بد او به ناگاه بادی وزید و مسیر بمرنگش را تغییر داد به حدود صدمتر آنطرف تر .

میان درختان ، بین علفهای هرز و گل و خار درهم پیچیده ، زیر نیمکتها و هرجایی که به ذهنش میرسید را به دنبال بمرنگش میگشت .
از بین سنگ قبرها عبور میکرد و گاهی از روی قبرها میگذشت ، به زیر پایش اصلا توجهی نداشت و روی اسامی مختلف پامیگذاشت .
قبر پیرمرد ، قبر دختر جوان ، قبر سید ، قبر اشخاصی که شاید بد و شاید بسیار متشخص بوده باشند ، قبر کودک ، قبر شهید ، قبر دیوانه ، قبر پسری جوان که شاید عاشق بوده و ناکام از رسیدن به عشقش ، قبر قصابی که شاید هزاران حیوان را سربریده و ...

بلاخره از دویدن و گشتن خسته شد و در گوشه ای از آن گورستان بی در و پیکر و در کنار ارتشی از مردگان در زیر سایهء سنگ قبر بزرگی خودش را از آفتاب نیمروزی آن ظهر گرم تابستانی پنهان کرد.


عرقی از پیشانیش لیز خورد و از روی گونه های سرخ گشتهء کودکانه اش که قرمزی موی رگها از زیر پوست سفیدرنگش میخواستند بیرون بزنند گذشت و به لبهای خشک و تشنه اش چسبید .

دلش گرفته بود و آهی از سر ناامیدی کشید .
همچنان نشسته و خسته گاهی سری میچرخاند تاشاید فرجی شود و بمرنگش را ببیند .

درهمین لحظه و در میان زرد و خاکستری زمین و علف شیء بنفش رنگی خودنمایی میکرد و برق چشمانش را روشن کرد .
فقط دومتر از او فاصله داشت .
با هیجان برخواست و به طرفش دوید ، اما نه !
این چیزی جز برگ پلاستیکی یک شکلات یا خوراکی مشابهی بیش نبود .
درهمان حالت که ایستاده به آن تکه پلاستیک چشم دوخته بود کمی آنطرف تر متوجه جسم دیگری شد که مورچه ها محاصره اش کرده بودند .

شوکی به سرتاپای وجودش وارد شد .
پاهایش لرزید و زانوهایش خم شدند.
یک گام نزدیکتر شد و چشمش را گشادتر کرد تا مطمئن شود .
استرس در چانه اش موجی زد و لبش را لرزاند.
دولاشد و دستش را کشید تا برش دارد ، دستانش هشت ریشتری میلرزید .
یک گوش بود .
یک گوش انسان ، یک گوش بریده باسوراخی در لاله برای گوشواره ، یک گوش زنانه و ظریف .

گوش بریده را برداشت ، چندبار تکاند تا مورچه ها ولش کنند و بریزند و سپس گوش در دست و فریاد زنان دوید .
با سرعت به طرف منزل خادم قبرستان می دوید .
نفس نفس میزد و طپش قلبش شصت ، صد ، پانصد و هزار بار درثانیه سریع و سینه شکن میزد .

فریاد زنان می دوید و ترسی درونش را گرم و به اوج حرارت رسانده بود ، گویی همهء مردگان از صدای فریادهایش بیدارشدند و سری از گور بیرون کشیدند و پچ پچ کنان به مباحثه پرداختند.

به منزل گورکن رسید .

: کی اینجاست ، کسی خونه نیست ، کمک ، کسی نیست ؟

با مشتی گوش را میفشارد و با مشت دیگر محکم به در منزل سرایدار گورستان میزد .
از کوبیدن در ناکام و به طرف پنجره رفت .
با پشت انگشت میزد ، تق تق ، محکمتر ، با کف دست .
به یکباره از پشت شیشه های کثیف و خاک خوردهء پنجره پرده ای بزرگ و چرکین کنار زده شد و زن میانسالی نمایان شد .

زن با اشارهء سر ، لب و چانه و دست پرسید : چی میخوای ؟
: یک گوش پیدا کردم ، یک گوش بریده ! و سپس دستش را بلند کرد و گوش را نشان داد .
زن کمی چشمانش را تنگ و تیز کرد ، سرش را به شیشه نزدیک کرد تا واضح تر ببیند و سپس بهت زده عقب کشید .
مکثی کرد و تبسمی روی لبش نشست .
تبسمش به نیشخند و سپس خنده و آخر سر قهقه ای گوش خراش و موذیانه تبدیل شد .
آنقدر خندید که اشک درچشمانش جمع شد و حلقه میزد ، غلط میخورد روی گونه های خشک و بیرنگش جمع میشد و درنهایت میخشکید .
اینبار خنده نبود ، دیگر رسما ناله هایش به فغان و گریه تبدیل شدند و زار میزد .
پیرک مات مانده بود و به زن عجیب ژولیدهء پشت پنجره مینگریست .
زن در میان اشک و چروک حاشیهء چشمانش مجددآ سرش را به شیشه های بی انعکاس و غمزده نزدیک کرد .
در میان موهای پر پیچ و تابش دستی کشید سفید وسیاه را کنار زد و از زیر روسریش گذراند ، روسریش را کنار زد و نیمرخش را نشان داد .
او گوش نداشت . گوشش بریده شده بود و عفونت جای زخمش را لولیده بود .
گوش بریده از دست عرق کرده و لرزان پسرک افتاد و به خاک و خول کف گورستان چسبید .


***


مادرش پارچهء نمدار را از روی پیشانیش برداشت و دوباره آن را خیس کرد و روی پیشانیش گذاشت .
: چندبارگفتم تنها نرو اونجا ، چندبار گفتم تو اون صلات ظهر صلاح نیست که یه بچه بره بیرون اونم تو اون خانهء ارواح ، استغفرا... ، آخه من چیکار کنم .
بغض گلویش را گرفت و رو به زن همسایه گفت : نه به خدا خواهر ، اصلا تغییری نکرده ، از اون روز تا الان تب داره و هذیان میگه ، دمی میگه گوش بریده ، دمی میگه زن دیوانه ، یک بار از خواب میپره و میگه مورچه ها .
تب داره ، تو این گرما داره میسوزه ، تبش از آفتاب ظهر گرمتره خواهر .

***

با اینکه سالها گذشت اما هنوز هم گاهی میگفت : بخدا اون روز اون زن گوش نداشت .

_____________________


نوشتهء : ناصر رسولی 1387
ترجمه از کوردی به فارسی 1395

این داستان جهت نشر در تاپیک پنجرهء عقبی ، داستانهای ما
در سایت سینما کلاسیک ترجمه شده است .
۷-۲-۱۳۹۵ ۰۶:۲۳ عصر
یافتن همه ی ارسالهای این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ  ارسال موضوع 


پیام‌های داخل این موضوع
RE: پنجرهء عقبی ( داستان های ما ) - شهرزاد - ۱۷-۱-۱۳۹۵, ۰۴:۵۵ عصر
RE: پنجرهء عقبی ( داستان های ما ) - شهرزاد - ۱۹-۱-۱۳۹۵, ۱۰:۴۷ صبح
RE: پنجرهء عقبی ( داستان های ما ) - اکتورز - ۷-۲-۱۳۹۵ ۰۶:۲۳ عصر

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان

شبکه های اجتماعیدرباره مادوستان ما
   
 
تمامی حقوق محصولات و امکانات این سایت برای سینما کلاسیک محفوظ است
وهرگونه کپی برداری و سو استفاده پیگرد قانونی دارد

پشتیبانی توسط : گروه سایت سازان برتر
MyBB © MyBB Group
دانلود آهنگ جدید
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی