انجمن سینما کلاسیک
فیلمهای تقلیدی در سینما و تلویزیون ایران (فیلمهای متشابه) - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن سینما کلاسیک (http://cinemaclassic.ir)
+-- انجمن: سالن سینما ، تلویزیون و رادیو در ایران (/Forum-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7-%D8%8C-%D8%AA%D9%84%D9%88%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D9%88%D9%86-%D9%88-%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D9%88-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86)
+--- انجمن: سایر موضوعات سینما و تلویزیون ایران (/Forum-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B6%D9%88%D8%B9%D8%A7%D8%AA-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7-%D9%88-%D8%AA%D9%84%D9%88%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D9%88%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86)
+--- موضوع: فیلمهای تقلیدی در سینما و تلویزیون ایران (فیلمهای متشابه) (/Thread-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D9%82%D9%84%DB%8C%D8%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7-%D9%88-%D8%AA%D9%84%D9%88%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D9%88%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AA%D8%B4%D8%A7%D8%A8%D9%87)



فیلمهای تقلیدی در سینما و تلویزیون ایران (فیلمهای متشابه) - برو بیکر - ۲۰-۷-۱۳۹۴ ۰۷:۴۲ عصر

یادآوری : این جستار پیش از این توسط اینجانب در سایت دیگری استارت خورده بود. در اینجا ضمن انتقال آن پستها این مبحث را ادامه می دهیم و به معرفی سایر فیلمها و سریالهای متشابه خواهیم پرداخت:


در غرب و آمریکا فرهنگ کشورها بسیار بهم نزدیک است. بنابراین یک فرانسوی و یا یک بریتانیایی به راحتی با فیلمهای ساخته شده در کشور یکدیگر ارتباط برقرار می کنند. شخصا معتقدم جذابیتی که فیلمی مانند هامون یا قیصر یا گوزنها برای ما ایرانیها دارد هرگز برای یک شهروند اسپانیایی ندارد. با توجه به سوژه و موضوهای غنی که در کشور ما وجود دارد من هرگز نمی توانم با فیلمهایی که به تقلید از نسخه های غربی ساخته می شود ارتباط برقرار نمایم. نه تنها ارتباط برقرار نمی کنم بلکه دیدن آنها گاها آزارم میدهد.


ایرانیزه کردن یک فیلم غربی بنظر من اصلا کار صحیحی نیست. با اینحال این موضوع خود بحث مفصلی را می طلبد ، اما در این جستار تصمیم دارم فیلمهایی را که از روی نسخه های دیگر ساخته شده اند را به دوستان معرفی کنم. گاها ممکن است بسیاری از دوستان این فیلمها را دیده باشند و اطلاعی از نسخه اصلی آن نداشته باشند. بنابراین جمع آوری اینگونه فیلمها و نام بردن از آنها در یک تاپیک مستقل که برای اولین بار در حوزه وب در اینجا استارت می خورد خالی از لطف نیست.


متاسفانه ظاهرا سینمای ایران چنان دچار کمبود سوژه شده است که گاها شاهد بوده ایم برخی از تهیه کنندگان به سزاغ فیلمهای فارسی پیش از انقلاب رفته اند و مجددا آنها را باسازی نموده و با هنرپیشه های جدید همان فیلم را می سازند. البته این موضوع چیز جدیدی نیست و حتی در هالیوود نیز اتفاق می افتد اما با یک تفاوت عمده ، در آنجا نسخه جدید معمولا بسیار متفاوت با نسخه قدیمی می باشد و مخاطبین کمتر پیش می آید تا نسخه جدید را بی ارزش تشخیص دهند اما در کشور وقتی یک فیلم قدیمی مجددا ساخته می شود تنها تفاوتش فقط رنگی شدن فیلم و محجبه شدن هنرپیشه ها احراز می گردد.


بعنوان مثال فیلم کینگ کنگ سال 2005 را با فیم کینگ کنگ 1933 مقایسه کنید. آنگاه فیلم سازش سال 1353 سینمای ایران را نیز با فیلم آقای هفت هفت رنگ سال 1387 مقایسه کنید. میدانم فاصله سینمای ما با سینمای غرب بسیار زیاد است و نباید چنین مقابسه ای صورت پذیرد اما معتقدم حتی در حد بضاعت خودمان اگر تصمیم به بازسازی یک فیلم قدیمی می گیریم باید تفاوتهایی را در آن قائل شویم تا مخاطب پس از دیدن آن فکر نکند وقت خود را هدر داده است.

با اینحا در این جستار اگر دوستان تمایل به مشارکت داشتند می توانند به فیلمهایی متشابه ( چه از روی نسخه های غربی و چه از روی نسخه های قدیمی ایرانی ) اشاره نمایند تا بتوانیم دایره المعارف جامعی از چنین فیلمهایی را در این سایت جمع آوری نمائیم. بنظر من بحث فیلمهای تقلیدی یک بحث مفصلی را می طلبد امیدوارم فرصتی پیش آید تا در لابلای پستهای این تاپیک به علل و انگیزه کارگردانان و تهیه کنندگان از تولید چنین فیلمهایی پرداخته گردد.
بنظر من فیلمهای متشابه (یا بعبارتی تقلیدی و یا به تعبیری بازسازی شده ) علل مختلفی دارد. این فیلمها به روشهای مختلفی ساخته می شود. گاهی اوقات کارگردانان یک فیلم هالیوودی را عینا تقلید می کنند و فقط هنرپیشگان ایرانی را جایگزین می کنند و از اسامی ایرانی استفاده می کنند ، موضوع همان موضوع می باشد و حتی دیالوگها نیز در بیش از پنجاه درصد مواقع همان دیالوگها می باشد.

گاهی این تقلید دستخوش تغییراتی می شود اما ساختار و درون مایه فیلم همان است. در برخی از موارد کارگردانان فقط سوژه را از یک فیلم وام می گیرند و سعی می کنند در سایر موارد ابتکار بخرج دهند تا شاید بتوانند فیلم متفاوتی را تولیدنمایند. اگر بخواهم مثال بزنم نمونه های فراوانی را می توانم نام ببرم. برای مثال مجید مجیدی فیلم بچه های آسمان را از روی فیلمی با همان سوژه می سازد ، اما او در این فیلم آنقدر ابتکار بعمل می آورد که حاصل کار برای ما ایرانیان از فیلم متشابه خود جلو می زند و یک اثر ماندگاری را به سینمای ایران تقدیم می کند. ایرج قادری با چند درجه تخفیف (نسبت به مجید مجیدی ) از روی نسخه می خواهم زنده بمانم فیلمی را می سازد که با تغییرهای اساسی در موضوع فقط سکانسهایی را عینا از فیلم اصلی وام می گیرد اما نتیجه کار به مراتب قابل تامل تر از بسیاری از فیلمهای تقلیدی می شود. اما مواردفراوانی هم هستند که نتیجه کار در حد فاجعه می باشد بطوریکه دیدن آن نه تنها اتلاف وقت است بلکه بسیار چندش آور و عذاب آور می شود ، مانند موردی که اکنون بنده انتخاب کرده ام :



[تصویر: 14446661091.jpg]




شبی در تهران
کارگردان : بهرام کاظمی
هنرپیشه های اصلی : رامبد جوان ، ماهایا پطروسیان 
سال تولید: 1386


برگرفته شده از فیلم :
غریبه ها در شهر
کارگردان : آرتور هیلر
هنرپیشه های اصلی: جک لمون ، سندی دنیس
سال تولید : 1970


شبی در تهران یک فیلم 100 درصد تقلیدی می باشد. کارگردانش حتی ذره ای از خود ابتکار بخرج نداده است. حتی دیالوگها نیز عینا از نسخه اصلی استخراج شده است. تنها نقطه قوت آن بازی روانماهایا پطروسیان و رامبد جوان است. رویدادها در این فیلم آنقدر با فرهنگ ما متفاوت است که حتی افراد عامی که فیلم غریبه ها در شهر را ندیده باشند نمی توانند با فیلم رابطه برقرار نمایند و اتفاقات فیلم را باور نمی کنند.

موضوع فیلم باز می گردد به موضوع جذاب مهاجرت از روستاها یا شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ. تاریخ مصرف این موضوع در دهه شصت به اتمام رسید و بنظر من دیگر چنین موضوعی نمی تواند دستمایه ساخت یک فیلم سینمایی باشد. کارگردانان بزرگی در سینمای ایران وارد این معقوله شدند و اتفاقا فیلمهای جالبی را هم ساختند. بعبارتی ورود به چنین موضوعی باید با فرهنگ هر کشوری سنجیده شود و نهایتا فیلمهای متفاوتی متناسب با فرهنگ آن کشور ساخته شود.

داریوش مهرجویی در دهه چهل فیلم آقای هالو را با محوریت همین موضوع می سازد. حتی مهدی فخیم زاده در دهه شصت با فیلم مسافران مهتاب یک فیلم ماندگار و زیبایی را با همین موضوع می سازد. موضوع مهاجرت روستائیان به شهر زمانی یک سوژه داغ محسوب می گردید. بررسی این موضوع در سینما باید با توجه به فرهنگ هر کشور به آن پرداخته شود. همانطور که داریوش مهرجویی و مهدی فخیم زاده در سالهای دور به درستی و بسیار زیبا به این موضوع پرداختند ، جان فورد هم در هفتاد و پنج سال پیش خوشه های خشم را می سازد.

حالا پس از گذشت سالها فیلمی ساخته می شود با نام شبی در تهران با یک موضوع بیات شده. این موضوع حتی در غرب هم دیگر خریداری ندارد. فراموش نکنید که فیلم اصلی در سال 1970 (یعنی تقریبا 45 سال پیش ) ساخته شده است. متاسفانه کارگردان یک تقلید کاملا کورکورانه ای را از نسخه اصلی نموده است. مثالهای نقض فراوانی را می توانم بیان کنم اما بنظر من این فیلم آنقدر بی ارزش است که ترجیح میدهم وقت خود را برای بیان جزئیات به روی فبلمهای متشابه دیگری بگذارم که حداقل آن فیلم برای یکبار دیدن مناسب باشد.

در نسخه اصلی جورج کلرمن مرد ساده ایست با نظم و دیسیپلین خاص. این دیسپلین مختص غربیها می باشد. تنها در آمریکاست که شما می توانید برای موضوع ساده ای مانند تخصیص اتاق رزرو شده شما در یک هتل به یک مسافر دیگر ، وکیل شما مدیر هتل را به دادگاه بکشد و هزاران دلار او را محکوم کند.
در کشور ما رسیدگی به چنین موضوعی بسیار مضحک می باشد و اصولا غیر قابل رسیدگی. حال تصور کنید در این فیلم رامبد جوان (بدل جک لمون در این فیلم) می خواهد درست مانند یک آمریکایی ژست بگیرد و از کارمند هتل نامش را می پرسد و یادداشت می کند تا بزودی او را در دادگاه ملاقات کند  و از او بدلیل آنکه اتاقی را که رزرو نموده بود را بخاطر تاخیر به مسافر دیگری داده اند غرامت بگیرد. چیزی که در کشور ما حتی مطرح کردنش موجب تمسخر می شود.

در فیلم شبی در تهران اتفاقات درست ثانیه به ثانیه مانند فیلم غریبه ها در شهر کپی برداری شده است. اگر فیلم شبی در تهران را ندیده اید پیشنهاد می کنم هرگز نبینید اما اگر فیلم غریبه ها در شهر را ندیده اید پیشنها می کنم بجای یکبار ، دو بار ببینید.




[تصویر: 14446661092.jpg]    [تصویر: 14446661093.jpg]



RE: فیلمهای تقلیدی در سینما و تلویزیون ایران (فیلمهای متشابه) - برو بیکر - ۲۱-۷-۱۳۹۴ ۰۶:۲۷ عصر

[تصویر: 14447480461.jpg]




زن بدلی
کارگردان : مهرداد میرفلاح
هنرپیشگان اصلی :رامبد جوان ، ماهایا پطروسیان ، بهزاد فرهانی ، رضا شفیع جم و .....
سال تولید : 1384



برگرفته شده از فیلم:
مرد خانواده
کارگردان: برت راتنر
هنرپیشگان اصلی: نیکلاس کیج ، تیا لئونی ، دان چیدل و .....
سال تولید : 2000



یکی از فیلمهای مورد علاقه من که در آن نیکلاس کیج خوش میدرخشد فیلم مرد خانواده می باشد. فیلم ضمن آنکه تخیلی است دارای پیامهای خوبی می باشد و در مجموع می توان آنرا فیلم تاثیرگزاری نامید و از آن حتی عبرت گرفت. اتفاقی که در فیلم مرد خانواده می افتد یک اتفاق غیر ممکن و تخیلی می باشد اما یک واقعیت پندآموزیست .
در این فیلم آقای جک کمبل سهامدار و مدیر موفق یک شرکت بزرگ در وال استریت می باشد و از لحاظ مالی مرد ثروتمندیست، اما او چنان سرگرم کار و بیزینس است که عواطف و تشکیل یک خانواده را فراموش کرده است . در شب کریسمس به مردی به نام کش بر می خورد. صبح روز بعد او وقتی از خواب بیدار می شود خود را در خانه محقری می بیند. او صاحب خانواده ای شده است و دارای دو فرزند می باشد و دوست دخترش را که 13 سال پیش او را ترک کرده بود اکنون همسرش است. دیگر از جک کمبل ثروتمند خبری نبود.

او هرچه سعی می کند که به دیگران بفهماند مدیر یک شرکت بزرگ است کسی حرفش را باور نمی کند. حتی کسی او را در شرکتش نمی شناسد. در مجموع او مجبور می شود شرایط این زندگی محقر را بپذیرد. اما پس از مدتی در می یابد این زندگی محقر چقدر شیرین است. همسرش کیت زن دوست داشتنی می باشد و آدمهای اطرافش انسانهای شریف و با عاطفه ای هستند.
اما این زندگی زیاد بطول نمی انجامد و آقای کش می آید تا او را به زندگی متمول سابق بازگرداند. جک  حالا دیگر دوست نداشت به زندگی سابق بازگردد اما واقعیت آن بود که او یک مدیر ثروتمند یک شرکت بود و کیت و دو فرزندش روی دیگری از زندگی ای بود که می توانست شکل بگیرد اما یک تصمیم مهم در سیزده سال پیش باعث گردید تا او بجای داشتن آن زندگی سر از وال استریت در بیاورد.


نهایتا در سکانس پایانی او به سراغ دوست دختر سابقش می رود تا بکمک او  زندگی ای که در تخیل به سراغش آمده بود را واقعیت بخشد. مرد خانواده فیلم زیبایی بود اما این فیلم خود از فیلم دیگری بنام زندگی شگفت انگیز است (یا چه زندگی شگفت انگیزی) ساخته فرانک کاپرا تاثیر گرفته است.


اما بشنوید از نسخه وطنی این فیلم:
پیمان عباسی با الهام از این فیلم سناریوی  زن بدلی را می نویسد تا میرفلاح آنرا کارگردانی کند. ساختار فیلم زن بدلی دقیقا از فیلم مرد خانواده تاثیر گرفته است اما کارگردان سعی نموده با تغییراتی آنرا از مرد خانواده متفاوت سازد. در زن بدلی ، ماهایا پطروسیان در واقع نقش نیکلاس کیج را بازی می کند. شادی پارسی (ماهایا پطروسیان) سالها پیش وقتی آرش سپهری (رامبد جوان) از او خواستگاری میکند به او پاسخ منفی می دهد و جهت ادامه تحصیل به لندن می رود و پس از ده سال به ایران باز می گردد و یک شرکت ساختمانی تاسیس می کند و مانند نیکلاس کیج به ثروت بالایی می رسد اما او نیز فاقد یک خانواده می باشد.

اگر جک کمبل توسط آقای کش به زندگی تخیلی می رود شادی پارسی  توسط پیک پیتزا به روی دیگری از زندگی باز می گردد که در آن رامبد جوان شوهرش می باشد و با دو فرزند دارای یک زندگی محقری هستند. فیلم بجز تغییرات جزئی تفاوت قابل توجهی با مرد خانواده ندارد بجز آنکه برخی از زیباترین سکانسهای فیلم مرد خانواده در فیلم زن بدلی بسیار ضایع می گردد. دیالوگهایکش با جک کمبل که منجر به نشان دادن روی دیگر زندگی به نیکلاس کیج میگردد به مراتب زیباتر و پر محتواتر از ذیالوگهای بهزاد فراهانی با ماهایا پطروسیان می باشد.

مضافا اینکه کارگردان بدلیل محدودیتهایی که در سینمای ایران وجود دارد نتوانسته است برخی از سکانسهایی که در آن عواطف و روابط زناشویی در مرد خانواده به زیبایی تمام به تصویر کشیده می شود را بازسای کند. در عوض به موضوع مضحک احداث یک رستوران بکمک همسایه ها روی می آورد.



[تصویر: 1430839993_4555_9280b64375.jpg]   [تصویر: 1430840101_4555_45a7017c43.jpg]




سکانس پایانی فیلم زن بدلی برای کسانیکه فیلم مردخانواده را دیده اند بسیار آزار دهنده می باشد زیرا این سکانس فریم به فریم مانند مرد خانواده است. با همان دیالوگها. در حالیکه توقع می رفت با توجه به تغییراتی که در فیلم بوجود آمده است کارگردان می توانست ابتکار یا ایده دیگری را جایگزین آن کند. در فیلم مرد خانواده وقتی اصرارهای جک کمبل از کیت که سالها پیش قلبش را شکسته بود برای ازدواج کارساز نمی گردد به او می گوید ما با هم ازدواج کردیم ، دو فرزند داریم و ...... در زن بدلی نیز همین دیالوگ در شرایط و مکان مشابه از سوی شادی برای آرش تقلید می گردد.

در واقع بجز رویدادهایی که کارگردان از خودش در آورده است اغلب سکانسهای تقلیدی بسیار ضعیف تر و در بعضی موارد مشمئز کننده ساخته می شود. برای مثال یکی از سکانسهایی که بسیار احساسی و زیبا در مرد خانواده بتصویر کشیده می شود سکانسی می باشد که در آن کیت بمناسبت سالگرد ازدواجش با کمبل برای او هدیه ای میخرد و سپس چشمانش را می بندد و دستانش را دراز می کند و بیصبرانه منتظر دریافت هدیه خودش می باشد در حالیکه جک نمی دانست آنروز سالگرد ازدواجش می باشد. در ایرانیزه کردن این سکانس در زن بدلی در واقع این رویداد زیبا در مرد خانواده نابود می گردد.

در مجموع باید گفت زن بدلی نیز یک فیلم مقلد است که می توان گفت چون نسخه اصلی بسیار کامل و روان وزیبا ساخته شده است لزومی به ساختش نبود و چنانچه آنرا ندیده اید چیزی را از دست نداده اید اما اگر مرد خانواده را ندیده اید حتما ببینید. قطعا تاثیر به سزایی به نوع نگاه شما به زندگی خواهد گذاشت.



RE: فیلمهای تقلیدی در سینما و تلویزیون ایران (فیلمهای متشابه) - برو بیکر - ۲۶-۷-۱۳۹۴ ۰۸:۱۲ عصر

[تصویر: 14451860321.jpg]


همسفر
کارگردان : مسعود اسداللهی
هنرپیشه های اصلی : بهروز وثوقی - گوگوش - رضا کرم رضایی - مجید مظفری و .....
سال تولید : 1354


برگرفته شده از فیلم


در یک شب اتقاق افتاد
کارگردان: فرانک کاپرا
هنرپیشه های اصلی: کلارک گیبل ، کلودت کلبرت
سال تولید: 1934

در یک شب اتفاق افتاد یکی از فیلمهای شاخص کلارک گیبل می باشد که بواسطه آن موفق به دریافت جایزه اسکار گردید فرانک کاپرا موفق شد به موضوع ایجاد عشق بین دو طبقه فقیر و غنی به شکلی متفاوت بپردازد که نتیجه آن منجر به شکل گرفتن یکی از آثار ماندگار در سینمای کلاسیک گردید. سوژه ایکه بعدها خمیر مایه بسیاری از فیلمهای ایرانی و هندی گردید.
اما در سال 1354 مسعود اسداللهی نیز با یک نگاه ایرانی به این موضوع پرداخت. هرچند او بخوبی تمام توانست از این سوژه جذاب یک فیلم جذاب و متفاوت با یک شب اتفاق افتاد روانه پرده های سینمای ایران نماید اما علیرغم تغییرات قابل توجه بنظر من نمی توان آنرا یک فیلم کاملا مستقل نامید. زیرا این فیلم نیز در برخی از سکانسهای متشابه ار فیلم دریک شب اتفاق افتاد تاثیر گرفته است. در واقع بنظر من مسعود اسد اللهی با دستکاری کردن بسیاری از سوژه ها سعی کرد این نکته را به تماشاگران تحمیل کند که فیلمش هیچ ارتباطی با نسخه هالیوودی ندارد.
در فیلم یک شب اتفاق افتاد پیتر (کلارک گیبل) روزنامه نگاری می باشد که از لحاظ مالی بشدت در مضیقه می باشد و برای بدستن آوردن موقعیت سابق خود در روزنامه بشدت نیازمند یک سوژه داغ می باشد. چه سوژه داغی بهتر از روایت داستان زندگی خانم الی اندروز  که از دست پدرش فرار کرده است در همسفر نیز علی (بهروز وثوقی) از لحاظ مالی بشدت در مضیقه می باشد و برای خارج نمودن خانه مادری خود از گرو نیازمند 70 هزار تومن پول می باشد بنابراین چه راهی بهتر از یافتن عاطفه که او نیز از نزد پدرش فرار نموده و دریافت پاداش از خانواده عاطفه.



[تصویر: 14451860322.jpg]

  


دختران در هر دو فیلم (الی و عاطفه) دارای پدری پولدار هستند و در ناز و نعمت زندگی کرده اند. در هردو فیلم ابتدا هیچ رابطه و تمایل عشقی بین زوجها وجود ندارد ، اما  به مرور الی و عاطفهاحساس می کنند از پیتر و علی خوششان آمده است. مضافا اینکه الی و عاطفه هر دو برای رسیدن به عشق خود از دست پدرانشان فرار کرده اند.
در هر دو فیلم مردان برای رفع هرگونه شائبه ای شبها وقتی با خانمها در مسافرخانه (یا کمپ ) تنها هستند به گونه ای رفتار می کنند که خانمها احساس امنیت کنند. برقراری دیوار چین با استفاده از یک طناب و پتو در فیلم در یک شب اتفاق افتاد و جدا خوابیدن عاطفه و علی در قهوه خانه بین راهی نکته اشتراک آنهاست.
صحنه های زخمی شدن پیتر و علی و  تیمار آنها توسط الی و عاطفه نیز یک نمونه دیگر مشترک بین این دو فیلم می باشد.


[تصویر: 14451860323.jpg]


اما شاه بیت این تشابه بر می گردد به دیالوگها مشابه شب آخر، آنجا که الی از پیتر می پرسد: پیتر تا حالا عاشق شدی؟ این دیالوگ نیز عینا از سوی عاطفه نیز بیان می شود فقط پاسخ مردان فیلم هر یک با توجه به فرهنگ خود کمی متفاوت است.
در سکانس پایانی نیز در واقع هر دو زوج به یکدیگر می رسند، البته در یک شب اتفاق افتاد این سکانس بسیار زیباتر و طبیعی تر ساخته می شود. درست در لحظه ایکه پیتر و الی می خواهند به هم برسند سوء تفاهم ایجاد شده بین ایندو باعث میگردد تا این اتفاق پیش نیاید. در واقع الی فکر میکرد که پیتر صرفا بخاطر ده هزار دلار جایزه او را از میامی به نیویورک آورده و پیتر نیز فکر می کند الی برای رسیدن به عشق خود از او سوء استفاده نموده است.
اما درست در حساسترین لحظه مراسم ازدواج ، بعد از آنکه پدرش به او می گوید پیتر جایزه ده هزار دلاری را نپذیرفت میهمانان را ترک و به سراغ پیتر می رود. درست مانند انیمیشن زیبای آنستازیا ، در آنجا نیز آناستازیا فکر میکرد پسر آشپز سابق قصر فقط برای دریافت پاداش از مادربزرگش او را از سن پیترزبورگ به پاریس آورده است اما وقتی از مادربزرگش می شنود که او پاداش را نپذیرفته است بلافاصله به دنبال او می رود.
در همسفر اما این سکانس تصنعی تر به تصویر کشیده می شود و علی با جا زدن خود بجای یکی از پرسنل فرودگاه عاطفه را از پای هواپیما سوار بر ماشین می کند و نهایتا با همان موتوریکه او را از شمال تا تهران آورده بود آنجا را ترک می کند. بنظر من تغییراتی که در همسفر ایجاد گردید فیلم را کمی نامعقول تر جلوه می دهد.

[تصویر: 14451860324.jpg]


شخصیتهای فیلم کاپرا بسیار با هم هماهنگ بودند و باور پذیر ، پیتر اگر چه از لحاظ طبقاتی متعلق به طبقه ای پایین تر از الی بود اما از لحاظ فکری و استعدادی به الی نزدیک بود در حالیکه در همسفرهیچ نقطه اشتراکی بین علی و عاطفه وجود ندارد. شخصیت پدر در فیلم کاپرا بسیار جذاب و گیرا می باشد اما مسعود اسداللهی در تغییرات خود برای حفظ روند کمیک فیلم از پدر بکمک قابلیتهای فردی اصغر سمسار زاده یک شخصیت مضحک می سازد که صرفا بفکر آبروی خود می باشد ، بر عکس در نسخه هالیوودی پدر صرفا بفکر خوشبختی دخترش می باشد.
در نهایت نمی توان همسفر را (مانند دو فیلمی که در بالا نامبرده شد ) یک نسخه کاملا مشابه با در یک شب اتفاق افتاد دانست اما می توان گفت این فیلم در ساختار داستانش و پردازش برخی از سکانسها از فیلم اصلی تاثیر گرفته است.

[تصویر: 14451860325.jpg]


نکته : شخصا اعتقاد دارم نباید بواسطه یک سکانس مشابه در فیلمی آنرا یک نسخه کپی شده دانست اما وقتی ساختار داستان و سکانسهای مشابه و حتی دیالوگها مشابه از حد استاندارد بیشتر می شود آن فیلم را نمی توان یک فیلم مستقل دانست. برای مثال بقول منصور خان ، ایرج قادری در ساخت سکانس پایانی فیلم تاراج تحت تاثیر فیلم بوچ کسیدی و ساندنس کید بوده است اما موضوع و ساختار این دو فیلم کاملا با هم متفاوت است. و یا دوستانیکه اعتقاد دارند آژانس شیشه ای از روی بعد از ظهر سگی ساخته شده است بنظر من تنها وجه تشابه آنها در موضوع گروگانگیری می باشد و این فیلم کاملا مستقل از هر فیلم دیگری ساخته شده است .
در موضوع کپی برداری متاسفانه برخی از کارگردانان ، فیلم خود را عینا مانند نسخه اصلی کپی می کنند ( مانند شبی در تهران یا زن بدلی) ، گاهی نیز کارگردان موضوع فیلمی را بعنوان ساختار اصلی فیلمش انتخاب می کند و با تغییر اجزا ممکن است صرفا برخی از سکانسها را عینا مانند فیلم اصلی بسازد ( مانند همسفر). و اینجا نیز محلیست برای پرداختن به اینگونه فیلمها.



RE: فیلمهای تقلیدی در سینما و تلویزیون ایران (فیلمهای متشابه) - برو بیکر - ۳-۸-۱۳۹۴ ۰۸:۵۵ عصر

[تصویر: 14457929841.jpg]


شوخی
کارگردان: همایون اسعدیان
هنرپیشه های اصلی: پرویز پرستویی - حبیب رضایی - فاطمه معتمد آریا
سال تولید: 1378



برگرفته شده از فیلم:

قهرمان
کارگردان: استیون فریزر
هنرپیشه های اصلی: داستین هافمن - اندی گارسیا
سال تولید: 1992

فیلم شوخی نیز بنظر من یک شوخی بی مزه بود با یکی از آثار نسبتا موفق سینمای آمریکا. سوژه بکار رفته در فیلم اصلی یک سوژه جدید و موفقی بود که برای اولین بار به تصویر کشیده می گردد. ماجرای فیلم در خصوص سقوط هواپیمایی بود که در آن برنارد با بازی داستین هافمن با حضور اتفاقی خود در محل سقوط به داخل هواپیما می رود و نا خواسته به برخی از مسافرین هواپیما قبل از رسیدن تیم امداد و نجات کمک می کند.

از جمله کسانیکه برنارد موفق می گردد به کمک آنان بشتابد خبرنگاری بنام گیلی می باشد. به محض رسیدن تیم امداد برنارد  خلافکار محل حادثه را ترک می کند اما هنگام ترک محل لنگه ای از کفشش موقع کمک به مسافرین درون هواپیما جا می ماند. خبرنگار نجات یافته بکمک ابزارهای رسانه ای خود سعی در شناسایی قهرمانی که به مسافرین کمک کرده است می نماید و این در حالیست که دوستان او از جمله پسر کوچکش که پدرش را قهرمان خود می داند حرفش را باور ندارند. برنارد  قبل از آنکه بتواند خود را بعنوان ناجی ناشناس مسافرین معرفی کند بخاطر اعمال خلافکارانه اش به زندان می افتد.

تنها سر نخ شناسایی قهرمان همان لنگه کفش جا مانده در کابین هواپیماست که گیلی سعی می کند سیندرلا وارانه در پی یافتن صاحبش باشد. جان دوست برنارد از غیبت او که در زندان بسر می برد سواستفاده می کند و با در اختیار داشتن لنگه دیگر کفش برنارد خود را بجای قهرمان جا می زند تا از این طریق به اشتهار و ثروت باد آورده دست یابد . در نهایت نیز ماجرا ختم به خیر می گردد وبرنارد موفق به احقاق حق خود  می گردد تا بتواند به زندگی خود سرو سامان بدهد.



[تصویر: 14457929842.jpg]


اما بشنوید از نسخه وطنی:
شخصا معتقدم فیلم اصلی دارای سوژه جالبی بود اما از همایون اسعدیان بعید بود که با وجود سوژه های بکرتر بخواهد به سراغ سوژه ای برود که تطبیق آن با فرهنگ ایرانی کمی غیر قابل باور باشد. نقشی که رسانه ها در دنیای غرب دارند هرگز با جامعه ایرانی برابری نمی کند. رسانه های غربی با اتکا بر قدرت خود بخوبی قهرمان پروری می کنند اما آیا روزنامه های ما نیز چنین قدرتی دارند؟

فیلم شوخی کاملا بر مبنای فیلم قهرمان ساخته شده است و دست اندرکاران آن زحمت هیچگونه تغییر اساسی را در آن نداده اند بجز آنکه فیلم با اتکا بر قابلیتهای فردی حبیب رضایی صاحب لایه هایی از طنز گردیده است که در نسخه اصلی از آن خبری نیست. ضمن آنکه در فیلم قهرمان با اتکا بر تجربه و جلوه های ویژه و عدم محدودیت در بودجه ساخت ،سکانس های سقوط و اتش سوزی درون لاشه هواپیما و رسیدن تیمهای امداد و نجات بسیار واقعی تر از نسخه وطنی بتصویر کشیده می شود.
جنجال بر سر یافتن ناجی مسافرین  در فیلم قهرمان نسبت به یافتن او در فیلم شوخی توسط رساناها به مراتب به فرهنگ غربیها بیشتر نزدیک است تا در کشوری مانند ایران که مطبوعات در آن در فضای بسته ای فعالیت می کنند. به همین دلیل است که معتقدم این شبیه سازی با قوانین و فرهنگ ایران منتطبق نمی باشد. به همین دلیل است که معتقدم سینماگران ما برای یافتن سوژه های تقلیدی اغلب ادرس را اشتباه می روند.

در فیلمهایی که تا کنون در این جستار بعنوان فیلمهای متشابه معرفی شده اند شخصا معتقدم فیلمهایی مانند ناخدا خورشید ، همسفر و بیقرار نمونه های موفقی از فیلمهای متشابه می باشند ، زیرا مخاطب داستان فیلم را می تواند باور کند و مخاطبین چنانچه نسخه های اصلی را نیز دیده باشند دیدن آنها برایشان خالی از لطف نیست اما دیدن فیلمهایی نظیر شبی در تهران و زن بدلی و شوخی برای مخاطبی که نسخه های اصلی آنها را دیده باشد نسبتا آزار دهنده می باشد.


[تصویر: 14457929843.jpg]


در مجموع بنظر من شوخی یک نسخه ناموفق از یک نسخه موفق می باشد. شاید تنها نکته قوت فیلم شوخی حضور بازیگرانی چون پرویز پرستویی و حبیب رضایی به کارگردانی همایون اسعدیان می باشد. زوجی که پیش تر از این مردم خاطره خوشی از حضور آنان در آژانس شیشه ای داشته اند.
در شوخی بجای برنارد از نام رضا فتحعلی استفاده شده است . جان نام دوست برنارد می باشد که در غیاب برنارد خودش را بعنوان ناجی مسافرین معرفی می کند و این در حالیست که در فیلمشوخی ابراهیم تارآبادی معروف به ابرام شوتی بعنوان دوست رضا فتحعلی جایگزین شخصیت جان میگردد. گیلی خبرنگار زنی می باشد که در فیلم قهرمان بدنبال یافتن ناجی مسافرین می باشد تا قهرمان پروری نماید و این در حالیست که خانم سیما کی مرام با بازی فاطمه معتمد آریا جایگزین این شخصیت در فیلم شوخی می گردد.
هر دو فیلم از رسانه ملی پخش شده اند. فیلم قهرمان به مدیریت دوبلاژ ناصر طهماسب با گویندگی جلال مقامی بجای برنارد و منوچهر والی زاده بجای جان برای اولین بار در سال 1380 از شبکه سوم سیما پخش گردید.




[تصویر: 14457929844.jpg]



RE: فیلمهای تقلیدی در سینما و تلویزیون ایران (فیلمهای متشابه) - برو بیکر - ۸-۸-۱۳۹۴ ۰۷:۰۶ عصر

[تصویر: 14462187221.jpg]


می خواهم زنده بمانم
کارگردان : ایرج قادری
هنرپیشگان اصلی : فاطمه گودرزی - فرامرز قریبیان 
سال تولید : 1374

تاثیر گرفته از فیلم:
می خواهم زنده بمانم
کارگردان : رابرت وایز
هنرپیشگان اصلی: سوزان هیوارد
سال ساخت : 1958



ایرج قادری یکی از کارگردانان صاحب سبک در سینمای سنتی ایران می باشد. شاید فیلمهایش مطابق سلیقه بعضیها نباشد اما او مخاطب خود را درست شناسایی کرده بود و فیلمهایش مطابق سلیقه آنان بود. او سینما را همانطور می شناخت که زندگی خود را می شناخت. در فیلمهایش گاها نسخه برداری و کپی برداری از روی آثار بزرگ سینما دیده می شود اما او با مهارت تمام این نسخه برداری را کاملا ایرانی ارائه می داد.


می خواهم زنده بمانم بازگشت مجددا ایرج قادری بود از حصر خانگی و اجباری او از سینما. بازگشت باشکوهی بود و در این بازگشت او فیلمی را روانه گیشه نمود که متفاوت با سایر فیلمهای آنروزها بود. می خواهم زنده بمانم ملغمه ای از یک واقعیت جنایی و یک فیلم هالیوودی به همین نام بود. با می خواهم زنده بمانم رابرت وایز قطعا همه دوستان آشنایی دارند اما برای می خواهم زنده بمانم ایرج قادری حرف های گفتنی بسیار می باشد. در واقع این فیلم از یک پرونده جنجالی در دهه شصت تاثیر می گیرد و ایرج قادری به زیبایی تمام توانست این ماجرا را به گونه ای پیش ببرد تا فینال فیلم از فیلم همنام خود متاثر گردد. برای روشن شدن موضوع ابتدا به پرونده واقعی یک موضوع جنجالی می پردازم که در دهه شصت برای همنسلان من که دوران بلوغ خود را در آن دهه می گذراندند به یک تراژدی تلخ تبدیل گردیده بود. یادآوری این ماجرای جنایی بعنوان مقدمه این پست حالا تبدیل به یک نوستالوژی جنایی گردیده است:


در خرداد ماه سال 1363 پلیس در جریان مرگ نوجوان 12 ساله ای بنام پدرام تجریشی که در حمام خانه خود با ضربات چاقو دست به خودکشی زده بود قرار می گیرد. پدرام تجریشی پس از جدایی پدر از مادرش با پدر و نامادری خود خانم مریم شهمیرزادی زندگی می کرد. تلاشهای مریم شهمیرزادی برای گرفتن چاقو از دست پدرام افاقه نکرد و پدرام در مقابل چشمان نامادری خود به زندگی خاتمه می دهد .خودکشی پدرام تایید می گردد و همه چیز برای این نوجوان 12 ساله به پایان می رسد. اما چهل روز بعد با شکایت مادر اصلی پدرام جنجالی ترین پرونده دهه شصت در دادگاه شکل میگیرد. جسد پدرام پس از نبش قبر از سوی پزشک قانونی مورد کالبد شکافی قرار میگیرد و در آن ضربه هایی از پشت مورد تایید قرار میگیرد تا مرگ پدرام ابعاد پیچیده تری بخود بگیرد.


نامادری پدرام اکنون اصلی ترین متهم این پرونده قلمداد میگردد و روانه زندان می شود و نهایتا قتل پدارم تجریشی توسط نامادری تایید و او محکوم به اعدام می گردد. حکم اعدام مریم شهمیرزادیاما مورد تایید دیوانعالی کشور قرار نمی گیرد مضافا اینکه او از پدر پدرام باردار نیز می گردد. سالها طول می کشد تا اثبات گردد پزشک قانونی گزارشش اشتباه بوده و ضربه پشت بدن پدرام ناشی از چاقو نبوده است بلکه ناشی از برخورد او با شومینه بوده که هنگام ممانعت نامادری از خودکشی پدرام پیش آمده است.
همچنین رو گردیدن دفتر خاطرات پدرام که او در آن نوشته بود روزی به زندگی خود پایان خواهد داد  کمک بزرگی در تبرئه خانم مریم شهمیرزادی می کند. پرونده مختومه میگردد و خانم مریم شهمیرزادی از رندان آزاد میگردد. آنها سالها بعد از ایران مهاجرت کردند . او اکنون با فرزند خود علی تجریشی و همسرش احمد تجریشی در آمریکا زندگی میکنند.

[تصویر: 14462187233.jpg]


موضوع مرگ پدرام آنقدر جامعه را تحت تاثیر خود قرار داده بود که نظر هر فیلمسازی را برای روایت آن بر پرده های سینما به خود جلب می نمود. اما اولین کسی که بطور جدی وارد موضوع گردید رسول صدر عاملی بود. او که در آنزمان به حرفه روزنامه نگاری و خبرنگاری نیز علاقمند بود و حتی مدتی سرپرستی سرویس حوادث روزنامه اطلاعات را در دست داشت  مرتبا جریان دادگاههای پدرام را پیگیری می نمود و با فیلمبرداری برخی از جلسات دادگاه نهایتا موفق به ساخت یک مستند 16 میلیمتری از این واقعه میگردد، مستندی که هیچگاه به نمایش در نیامد.


اما رسول صدر عاملی فیلمنامه ای با محوریت این موضوع می نویسد و بسیار نیز علاقمند بود تا خودش روایت مرگ پدرام را بسازد. این موضوع سالها در کش و قوس بود و رسول صدر عاملی بجای روایت مرگ پدرام تجریشی گلهای داوودی و پاییزان را می سازد. ایرج قادری پس از حدود یک دهه خانه نشینی سرانجام موفق به اخذ تائید وزارت ارشاد می گردد تا دوباره به سینما بازگردد.


همه بدنبال آن بودند تا ایرج قادری بازگشت باشکوهی به سینما داشته باشد لذا صدر عاملی حاضر می شود فیلمنامه خود را به او واگذار کند. ایرج قادری بسیار مشکل پسند شده بود و دوست داشت فیلمی بسازد تا ضمن سازگاری با روحیاتش بتواند توانایی های خود را نیز پس از سیزده سال انزوا به رخ اهالی سینما بکشد. بنابر این فیلمنامه رسول صدر عاملی مورد بازبینی قرار میگیرد و از دل آن فیلمی بنام اما من شما را دوست داشتم متولد می گردد. اما نهایتا این فریدون جیرانی بود تا با پرداخت نهایی خود سناریوی فیلم می خواهم زنده بمانم را تدوین نماید.


حالا فیلمنامه ای در اختیار ایرج قادری فرار می گیرد که با هر بار پرداخت آرام آرام از واقعیت فاصله می گرفت و پرونده پدرام تجریشی تنها در ساختار فیلم قرار میگیرد و بهانه ای می شود برای ساختن فیلم می خواهم زنده بمانم. با توجه به حساسیتی که روی ایرج قادری بود او برای اینکه از سوی دستگاههای قضایی مورد مواخذه قرار نگیرد با هوشمندی تمام ، زمان واقعه فیلم خود را به پیش از انقلاب می برد.


اما در نیمه دوم فیلم شاهد هستیم که فیلم از روی واقعه مرگ پدرام تجریشی به ساخته رابرت وایز تغییر مسیر می دهد. دلهره ها و هراسهای ناشی از اعدام باربارا گراهام به زیبایی تمام به اعدامفرنگیس منتقل می شود اما با یک الگوی کاملا ایرانی. مضافا اینکه هم باربارا و هم فرنگیس در شرایط تقریبا مشابهی محکوم به اعدام می گردند. ضمنا هر دو نیز یک فرزند خردسال هم دارند. قرار بود سرنوشت فرنگیس درست مانند باربارا رغم بخورد تا مخاطب در اندوه مرگ یک بیگناه سالن سینما را ترک نماید.


اما ایرج قادری بزرگتر از آنی بود که برای مطرح کردن خود یا هر چیز دیگری سرنوشت غم انگیزی برای پایان فیلمش رغم بزند. او ایرانی بود و هموطنان خود را خوب می شناخت. او  بخوبی دریافته بود که هموطنانش پس از تحمل هشت سال جنگ تحمیلی و محروم بودن از شادیهای متداول خسته تر از تماشاچیان بی غم آمریکایی هستند تا بتوانند ملایمات روحی ناشی از مرگ یک بیگناه را هرچند غیر واقعی اما بر پرده سینما تحمل کنند.


لذا او به سلیقه خود آخرین ثانیه های فیلمش را تغییر می دهد و در حالیکه قرار بود حکم بیگناهی فرنگیس دقایقی بعد از مرگش به زندان برسد اما تماشاگران با دیدن حرکت انگشت دست فرنگیسپس از تلاش پزشکان برای احیای او در پای چوبه دار در می یابند که فرنگیس مانند باربارا بیگناه اعدام نمی گردد و نهایتا بسیار راضی و خرسند صندلیهای سالن سینما را ترک می کنند.

[تصویر: 14462187222.jpg]


می خواهم زنده بمانم ایرج قادری هرگز یک فیلم تقلیدی محض از روی فیلم همنام خود نمی باشد اما باید اذعان داشت کارگردان در برخی از سکانسها (بویژه سکانسهای پایانی ) از فیلم اصلی تاثیر گرفته است اما این تاثیر آنقدر مبتکرانه می باشد که چیزی از ارزشهای این فیلم کم نمی کند. ایرج قادری حتی برای استقلال فیلم خود و جدا کردن فیلمش از پرونده پدرام تجریشی دست به ابتکارات زیادی میزند و تا حدودی هم موفق می شود، زیرا انصافا بسیاری از تماشاگران که پیش از دیدن فیلم تحت تاثیر فضای منفی برخی از رسانه ها قرار گرفته بودند هنگام دیدن فیلم پرونده پدرام تجریشی را فراموش می کردند و کاملا تحت تاثیر روند متفاوت داستان قرار می گرفتند.


فاطمه گودرزی در برنامه هفت در خصوص اینکه ایرج قادری دوست داشت فیلمش مستقل از هر واقعه و یا فیلم مشابه دیگری ساخته شود نقل می کند وقتی به دفتر هدایت فیلم می رود برای اینکه بتواند با نقش نامادری ارتباط برقرار کند تقاضا می کند تا فیلم مستند رسول صدر عاملی را که از دادگاه پدرام تجریشی ساخته بود را ببیند تا بتواند با روحیات مریم شهمیرزادی آشنا شود ، این تقاضا مورد قبول ایرج قادری قرار نمی گیرد و او از فاطمه گودرزی می خواهد تا خودش یک شخصیت جدیدی را خلق نماید.


این ویژگیهای ایرج قادری انصافا تحسین برانگیز است ، بنظر من او علیرغم اینکه برخی از فیلمهایش تحت تاثیر فیلمهای دیگری قرار می گیرد اما  با مهارت تمام ماحصل کار خود را بسیار جذاب تدوین می نماید. بنده  اعتراف می کنم وقتی فیلم بیقرار او را برای اولین بار در دوران نوجوانی دیدم فارغ از اینکه فیلم او دارای مشابه خارجی می باشد بشدت تحت تاثیر همان سکانس معروفی که در آن فخری خوروش از دخترش درخواست می کند برای آخرین بار مانند دوران کودکی او را در آغوش بگیرد قرار گرفتم و اشکم سرازیر گردید و این بنظر من یعنی موفقیت یک کارگردان در خلق یک اثر ، هر چند آن اثر از روی اثر دیگری ساخته شده باشد اما کارگردان آنقدر مهارت داشته است تا بتواند علیرغم الگوبرداری مخاطبش را تحت تاثیر قرار دهد.


اما در مجموع آنان که ماجرای پرونده پدرام تجریشی را در دهه شصت دنبال می کردند و آنانکه فیلم می خواهم زنده بمانم رابرت وایز را دیده اند بخوبی می توانند به این موضوع واقف گردند که ایرج قادری فیلمش خواسته یا ناخواسته متاثر از این دو موضوع شکل می گیرد اما مهارتهای او و دامنه شناختش از سلیقه ایرانیان باعث می گردد تا نتیجه کار بسیار زیبا و ماندگار شود و زمینه ساز بازگشت با شکوه او به سینما گردد و داغ دوستدارانش را بخاطر 13 سال خانه نشینی و محروم شدن مردم از دیدن فیلمهایی که او می توانست در این سالها بسازد  تازه می نماید. داغی که او پس فقدانش در اردیبهشت 91 اکنون بیش از هر زمانی مشهود گردیده است.


قطعا نسلهای آینده با دیدن آثار قدیمی او بیش از نسل فعلی به او علاقمند می گردد. زیرا اطمینان دارم کارگردانان فعلی هرگز نخواهند توانست با سبک او فیلمهایی نظیر تاراج - بت - بی حجاب - بیقرار - دادا - برزخیها و می خواهم زنده بمانم را بسازد ، هرچند برخی از اهالی سینما بسیاری از آثار او را سبک و حتی گاها مبتذل می نامند اما باید به سلیقه مردم احترام گذاشت زیرا همین فیلمهایی که از نظر برخی از منتقدان سبک و فاقد محتوا می باشد برای بسیاری از مردم جذاب و زیبا می باشد.


[تصویر: 14462187234.jpg]



RE: فیلمهای تقلیدی در سینما و تلویزیون ایران (فیلمهای متشابه) - منصور - ۹-۸-۱۳۹۴ ۱۲:۴۲ صبح

در سال 1972 و فکر میکنم درست یکسال پس از ساخته شدن قیصر در ایران ، اورهان اکسوی کارگردان شهیر ترکیه یک کپی جالب از قصر ساخت با عنوان alin yazisi. نمیدانم به چه نامی این فیلم در ایران اکران شد اما اصطلاح all در زبان ترکی به معنای دست و  alin یک قید مربوط به دست است در مفهوم چییزی که متعلق به دست است. yazisi هم در مفهوم بیرون و خارج است و از اصطلاح ترکی yazi  ریشه دارد. بعبارتی از ترجمه اصلی نام فیلم به "خارج از دسترس" یا " خارج از توان" یا "بیرون دست"  میرسیم.


[تصویر: 14462392053.png]

در این فیلم همه چیز مشابه قیصر است. حتی دیالوگها هم مشابهند. کجائی قیصر که داشتو کشتن ؟ در اینجا به کجائی حیدر که عثمانو کشتن؟ تبدیل میشود. فاطی ما زینب آنهاست و زن قیصر میشود فاطی آنها. این فیلم با حضور جونیت آرکین (فخرالدین) در نقش حیدر که همان قیصر ماست ساخته میشود. اورهان آکسوی فیلمنامه را خودش نوشت و به دلیل علاقه شخصی خود به قیصر کیمیائی یک نسخه شسته رفته ساخت که حتی بخشی از ایرادهائی که مرحوم کاووسی به قیصر گرفت را نمیتوان در آن دید. شاید آکسوی نقدهای پیرامون قیصر را هم که عمدتا دعوای دکتر کاووسی و پرویز دوائی و نجف دریابندری بود را دیده بود و مقوله پلیس را و همچنین بحث از پشت چاقو خوردن فرمان/عثمان را که به خودکشی در قیصر تعبیر میشد را مشخصا در یک صحنه و از زبان پلیس بیان میکند که از پشت چاقو خوردن نمیتواند خودکشی باشد و این شاید نشان از باهوشتر بودن پلیس اورهان از پلیس کیمیائی باشد.  

[تصویر: 14462399601.png][تصویر: 14462399603.png]  

90 درصد موسیقی این فیلم موسیقی فیلم قیصر ایرانی ساخته اسفندیار منفردزاده است و مابقی موسیقی هم از فیلمهای دیگر به رقت رفته است. تمامی مکانها عینا در این فیلم وجود دارد. از قهوه خانه شلوغ بازارچه نایب گربه بگیرید تا حمام و قبرستان وایستگاه راه آهن و کاباره و خانه رقاصه و کشتارگاه و ... مرقد امام رضا که قرار بود قیصر یک پیرزن را برای زیارت ببرد به قبر پسر آن پیرزن در قبرستانی دورافتاده تبدیل شده است و کارگاه (یا محل کار) برادران متجاور آق منگول (بشیر و شهروز و ...) که کارگاهی کوچک بود به مکانی وسیعتر تبدیل شده است. 

از غلوهای ایرانی قیصر مثل آجر رو از دیوار میکشیدم بیرون خبری در نسخه ترکیه ای نیست و از دیالوگ مشهور من بودم علی نصرت حاجی فرصت... هم ردی. حیدر آنها خوش پوشتر و خوش تیپ تر از مال ماست و بیشتر به ژیگولهای بازاری شباهت دارد تا یک منقم. عثمان دقیقا فرمان است. با همان روپوش قصابی به بیمارستان می آید و برای انتقام خواهر دست خالی وارد گود انتقام میشود.

آنچه برای من جالب بود سیستم حمامهای ترکیه و پیشرفته تر بودن آنها در زمان خود نسبت به حمامهای ماست. از دو درب برای ورود به صحن اصلی حمام استفاده میکرده اند تا گرمای حمام موقع باز و بسته شدن درها به خارج منتقل نشود. دوشها بجای درب آهنی از کشوهای پرده ای پارچه ای یا نایلونی بهره میجست و از داد و هوارهای خشک که برای دادن لنگ به مشتریان استفاده میشد خبری نبود. ظرفهائی که در آن بر سر و سینه آب گرم میریختند بزرگ بود و از حوضهای کوچکی که پیوسته به داخل آنها آب گرم وارد میشد استفاده میگردید. حمام صرفا سرد و گرم (با دو فضای صرف) نبود و فضاهای متعدد را راهروها و دربهای متعدد به هم وصل میکرد...

[تصویر: 14462399602.png][تصویر: 14462392054.png]

قصه پاشنه کشیدن همچنان برجاست اما پاشنه ای که قیصر ما با یک انگشت و یک دست بالا میکشید حیدر با دو دست آنرا می کشد. مادر قیصر زیاد پیر نیست . قیصر ما هرگز لخت نشد جز در حمام ، اما حیدر در چندین صحنه بدن خود را به حضار فیلم و بینندگانش نمایان میکند. خان دائی ها در هر دو مشابه است. نازو ادای نامزد قیصر (در فیلم ما : پوری بنائی و در فیلم آنها : فاطمه بلگن) در رثای نبودن قیصر/حیدر یکسان است. سعی شده است در هر دوفیلم ظاهر کاراکترهای فیلم ترکیه ای به فیلم ایرانی شبیه باشد. از کلاه عثمان/فرمان بگیرید تا عصای خان دائی و کت و شلوار و جلیقه اش. از کفشهای واکس زده و تمیز قیصر/حیدر بگیرید تا چمدان پر از تحفه و سوغاتش قیصر/حیدر که برای آبجی می آورد... چاشنی صحنه تجاوز در فیلم ترکیه ای زیاد  و از اولین تا آخرین لحظات (درست مانند صحنه تجاوز سگهای پوشالی) در آن گنجانده شده است.

 [تصویر: 14462392052.png][تصویر: 14462392055.png]

در نهایت قیصر ما درجائی جان به جان آفرین تسلیم میکند که از فراسوی قطار هم قابل رویت است و پنجره امیدمان هرگز کورسو نیست اما حیدر در کنج یک واگن باری درحالیکه به حلقه و نامزدی خود فکر میکند جان میدهد. بازیها قابل مقایسه نیست. اگرچه جونیت آرکین یکی از بازیگران نامدار ترکیه بود که در آنزمان در بسیاری از فیلمهای ایرانی حضور داشت اما در این فیلم وطنی ترک بازی چندان درخشانی که بهروز وثوقی به مدد دوبله درخشان منوچهر اسماعیلی رو کرد در چنته ندارد. سایر بازیگرها هم به مدد چشم و ابرو بالا انداختن بازی میکنند و از فیلم ایرانی جا می مانند. قیصر ایرانی اگرچه یک فیلم سیاه و سفید اما در ایجاد تعلیق موفق تر است و قیصر ترکها با وجودی که با نسخه رنگی کار شده است به روایت یک قصه شباهت دارد تا نقل یک مرثیه.

[تصویر: 14462392057.png][تصویر: 14462392056.png]

دوبله این فیلم به مدیریت منوچهر زمانی و با گویندگانی به تعداد انگشتان یک دست انجام شد و هر گوینده در چندین نقش صحبت کرد

جونیت آرکین / حیدر / منوچهر زمانی
ممتاز اِنِر / خان دائی / محمدباقر توکلی
اِرول تاس / عثمان / حسین رحمانی
فاطمه بِلگِن / فاطمه / شهلا ناظریان
مظفر سیوان / قهوه چی / کنعان کیانی
تورگوت ساواس / رئیس پلیس / کنعان کیانی
و یکی دو نفر دیگر.

گویندگان فیلم برخلاف قیصر ایرانی که انرژی خاصی را صرف فیلم کردند با توجه به عدم تحرک بازیها و خود فیلم چندان در عسر و حرج نیستند اما در نهایت دوبله خوبی را عرضه میکنند. این فیلم در سالهائی که ترکه عاشق فیلمهای ایرانی بودند و سینماروهای ایرانی عاشق کپی برداری از فیلمهای هندی ساخته شد و بدیهی است از نظر ارزش سینمائی در مراتب پائین تری نسبت به نسخه اصلی یعنی قیصر قرار دارد.

[تصویر: 14462392058.png]



RE: فیلمهای تقلیدی در سینما و تلویزیون ایران (فیلمهای متشابه) - برو بیکر - ۲۷-۸-۱۳۹۴ ۰۸:۴۰ صبح

[تصویر: 14478228671.jpg]


پاکباخته
کارگردان : غلامحسین لطفی
هنرپیشگان اصلی: علیرضا خمسه - اکبر عبدی - حمیده خیرآبادی
سال تولید: 1374



برگرفته شده از فیلم 

دزد و پاسبان
کارگردان: محمود کوشان
هنرپیشگان اصلی: تقی ظهوری - حبیب الله بلور - حمیده خیرآبادی
سال تولید: 1349




بازسازی فیلمهای قدیمی ایرانی از موارد مورد مناقشه بین منتقدین و تهیه کنندگان در سینمای ایران می باشد. خاطرم هست در روزهای اولی که برنامه هفت از رسانه ملی پخش می گردید این موضوع منجر به بحث و جدل میان مسعود فراستی بعنوان منتقد و محمد حسین فرحبخش بعنوان تهیه کننده گردید. برنامه معروفی که در آن جناب فرحبخش با ادبیاتش باعث خجالت اهالی سینما گردید . در آن برنامه جناب فرحبخش منتقدین را بیمار خواند و معتقد بود سینمارو ها نمیدانند نقد خوردنیه یا پوشیدنی.


بگذزیم ، در کنار ساخت فیلمهایی که از فیلمهای هالیوودی الهام میگیرند در سالهای اخیر تهیه کنندگان در اثر فقر سوژه و سناریو به سراغ فیلمهای سینمای قبل از انقلاب رفته اند و با علم به این موضوع که این فیلمها به دلیل عدم انطباق با فرهنگ اسلامی غیر قابل پخش هستند و پرده های سینما دیگر هرگز آنها را بخود نخواهند دید در پی بازسازی آنان برآمده اند و صرفا با سر کردن روسری بر سر زنان فیلم ، آنها را بعبارتی اسلامی می کنند و مجددا روانه پرده های سینما می کنند. از طرفی چون اغلب این فیلمها اکنون به نوعی بی صاحب نیز می باشند هیچ مرجع یا شخصی نیز جهت احقاق حق ناشی از نسخه برداری وجود ندارد.


فیلمهای سینمای قبل از انقلاب حال و هوای خودشان را داشتند ، برخی از آنها بسیار سبک و فاقد محتوا هستند و اگر صدای بزرگان دوبله ایران نبود می توان گفت بسیاری از آنها امروزه روز حتی ارزش یکبار دیدن را نداشتند اما این قاعده شامل تمام فیلمها نمی شود ، زیرا در همان حال و هوا فیلمهای زیبا و خوب هم ساخته شده است و اگر چه غیر قابل نمایش به روی پرده های سینما هستند اما خوشبختانه به لطف اینترنت اغلب آنها در دسترس هستند.


یکی از فیلمهای کمدی سینمای پیش از انقلاب که 45 سال پیش در ایران به نمایش درآمد فیلم خوش ساختِ دزد و پاسبان بود. فیلمی که با تکیه بر قابلیتهای فردی هنرمند فقید تقی ظهوری در زمان خودش بسیار سرگرم کننده و جالب بود. سناریوی این فیلم در سال 1349 توسط مسعود اسداللهی و نصرت کریمی نوشته می شود. انصافا با توجه به سال تولید فیلم و امکانات و تجربیات آنزمان باید گفت فیلم برای زمان خودش فیلم خوش ساختی بود.



[تصویر: 14478228672.jpg]



فیلم مملو بود از سکانسهای طنزی که باعث می گردید ایرانیانی که در آن سالها به سینما می رفتند از ته دل بخندند. من این فیلم را دهه شصت آنهم در حالیکه در دهه دوم زندگی خود بودم روی نوار وی اچ اس آنهم با کیفیتی که همه دوستان با آن آشنایی دارند تماشا نمودم. سکانسهای مربوط به حمام عمومی و سکانس مراسم عروسی که در آن سرانجام پاسبان موفق به دستگیری دزد می شود بسیار هنرمندانه و جالب بتصویر کشیده می شود و نهایتا باید گفت تماشاچیان در سال 1349 همگی راضی و خرسند از سالنهای سینما بیرون می آمدند.


ناگفته نماند که بخش اعظم طنز فیلم صرفا بخاطر قابلیتهای فردی تقی ظهوری نقش می بندد اما سناریوی خوب مسعود اسداللهی و نصرت کریمی نیز مزید بر علت بود. هر چند این فیلم خود منبعث از فیلمی با همین موضوع از سینمای ایتالیا بود اما 35 سال بعد جناب محمد حسین فرحبخش از روی همین فیلم ، پاکباخته را می سازد و جالب اینکه در تیتراژ فیلم نیز خودش را بعنوان نویسنده فیلمنامه معرفی می کند.
دوستانیکه هر دو فیلم را دیده اند قطعا دریافتند که آقای فرحبخش هیچگونه ابتکاری در تغییر موضوع ندادند بجز تغییر اسامی کارکترهای فیلم و تغییرات جزئی در خصوص شغل و نسبتهای فامیلی. سایر اجزای فیلم دقیقا پلان به پلان مانند فیلم دزد و پاسبان کپی برداری می گردد. ایشان حتی زحمت ابتکار در طراحی پوستر را نیز به خود نمی دهد . 


در پاکباخته علیرضا خمسه نقش تقی ظهوری را بازی می کند و اکبر عبدی نیز بجای حبیب الله بلور بازی می کند. شاید جالبترین نکته این کپی برداری حضور زنده یاد حمیده خیرآبادی در هر دو فیلم می باشد. البته 35 سال پیرتر.
نمی دانم دوستان در اینخصوص چه نظری دارند اما شخصا نمی توانم با موضوع بازسازی اینگونه فیلمها آنهم با چنین سبکی کنار بیایم. البته با موضوع ساخت چنین فیلمهایی مخالف نیستم بلکه معتقدم اگر سوژه موفقی در فیلمهای پیش از انقلاب یافت می گردد اگر بازسازی شود کار بیهودی صورت نپذیرفته است اما مشروط بر اینکه عوامل فیلم با ابتکارات خود تغییرات اساسی ای را در ساختار فیلم اعمال نمایند.


 اینکه دقیقا سکانس به سکانس فیلم را بخواهیم مجددا بازسازی نمائیم بنظر من کار بسیار بیهوده ای می باشد. ضمن آنکه معتقدم ذکر نام آقای فرحبخش بعنوان نویسنده فیلمنامه یک سرقت ادبی آشکار می باشد که بدلیل فقدان یک دستورالعمل شاخص در رابطه با فیلمهای پیش از انقلاب  به وقوع می پیوندد، لذا در آینده نیز ممکن است افرادی پیدا شوند و کارهای مشابهی انجام دهند  و عملا بدلیل آنکه فیلمهای پیش از انقلاب تقریبا بی صاحب می باشند لذا هیچکس بعنوان مدعی در پی احقاق حق خود دادخواهی نخواهد کرد.





[تصویر: 14478228673.jpg]

این عکس یکی از معروفترین سکانسهای فیلم می باشد که پاسبان سرانجام در مراسم عروسی موفق به دستگیری دزد می گردد و دزد در حالیکه دستان خود را بعنوان تسلیم بالا برده است اما به محض دیدن بستگان با حرکات دستانش وانمود می کند که در حال رقص است ، سکانسی که مرحوم تقی ظهوری بسیار زیباتر آنرا اجرا نمود.

البته شاید برخی از دوستان با بازسازی برخی از فیلمهای پیش از انقلاب موافق باشند و دلایل خاص خودشان را نیز دارند. از جمله خود آقای فرحبخش معتقد هستند که چه اشکالی دارد که نسل جدید که آن فیلمها را ندیده است فرصت دیدن برخی از سوژه های فیلمهای پیش از انقلاب را بدست آورند؟ که البته باز بنده اعتقاد دارم اگر فیلمهای پیش از انقلاب در دسترس نبود حق با ایشان بود اما نسل امروز و حتی نسلهای آینده نیز هر زمان که بخواهند به لطف تکنولوژی قادر خواهند بود که در هر لحظه از شبانه روز فیلمهایی مانند گنج قارون - سلطان قلبها و .... را ببینند.


اگر کارگردانانی که تصمیم دارند برخی از فیلمهای پیش از انقلاب را مجددا بازسازی نمایند ، فیلم جدیدشان را بتوانند بهتر و زیباتر از نسخه قدیمی بسازند شاید بتوان موضوع را توجیه نمود اما شخصا اعتقاد دارم در خصوص فیلم مورد بحث،  فیلم دزد و پاسبان به مراتب بهتر و زیبا تر از فیلم پاکباخته می باشد ، زیرا ( ضمن احترام به علیرضا خمسه و اکبر عبدی) هم هنرپیشه های فیلم دزد و پاسبان بهتر نقش آفرینی کردند و هم بدلیل عدم محدودیت در سینمای پیش از انقلاب ، موضوع عشق و عاشقی زوج جوان فیلم در نسخه قدیمی روان تر و بهتر به تصویر کشیده شده است. بنابر این بازسازی فیلمهای قدیمی ایرانی به سبکی که جناب فرحبخش مد نظرشان می باشد بجز اتلاف وقت مخاطبین چیزی عاید سینمای ایران نمی کند.


البته موضوع بازسازی ، در سینمای اغلب کشورها متداول می باشد اما قطعا این بازسازی دارای استانداردی می باشد که در کشور ما هرگز رعایت نمی شود. در سینمای غرب و هالیوود همچنان نسخه های جدیدی از فیلم الیور تویست و یا بینوایان ساخته می شود، اما ضمن آنکه همچنان نسخه های کلاسیک آنها جذاب می باشند دیدن نسخه های جدید و بازسازی شده نیز لطف خود را دارد. اما این موضوع را هم باید در نظر بگیریم که در هالیوود هم هنوز کسی بخود جرات نداده است تا روایت دیگری از برباد رفته بسازد. اما اینجا ایران است ، پس ممکن است در آینده نسخه ای جدید از قیصر را بر پرده سینما ببینیم. آیا کسی می تواند قیصر را بهتر از بهروز وثوقی بازی کند و یا زیباتر از مسعود کیمیایی بسازد؟


امیدوارم فقر سناریو و سوژه مسیر سینمای ما را عوض نکند. لازم به ذکر است که آقای فرحبخش با همین دیدگاه در سال 1378 فیلم آقای هفت رنگ را از روی فیلم سازش می سازد. فیلمی که به مراتب نسخه اصلی آن با بازی بهروز وثوقی بهتر و جالب تر ساخته شد و حضور رضا عطاران هم بجای بهروز وثوقی هیچ کمکی به برتری آن نسبت به فیلم سازش نکرد.
در پایان جای دارد خدمت دوستان عرض کنم در این پست جدای از معرفی این دو فیلم بعنوان فیلم متشابه بقیه مطالب در خصوص نوع بازسازی نظرات شخصی بنده بوده و ممکن است با نظر برخی از دوستان در تناقض باشد.


پی نویس: با انتقال این پست کلیه پستهای قبلی بنده در تاپیک مشابه به این تاپیک انتقال داده شد و از این پس این تاپیک با پستهای جدید ادامه خواهد یافت.