انجمن سینما کلاسیک
دیالوگهای ماندگار و زیبای فیلمهای ایرانی - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن سینما کلاسیک (http://cinemaclassic.ir)
+-- انجمن: سالن سینما ، تلویزیون و رادیو در ایران (/Forum-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7-%D8%8C-%D8%AA%D9%84%D9%88%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D9%88%D9%86-%D9%88-%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D9%88-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86)
+--- انجمن: ماندگارهای سینما ، رادیو و تلویزیون ایران (/Forum-%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7-%D8%8C-%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D9%88-%D9%88-%D8%AA%D9%84%D9%88%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D9%88%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86)
+--- موضوع: دیالوگهای ماندگار و زیبای فیلمهای ایرانی (/Thread-%D8%AF%DB%8C%D8%A7%D9%84%D9%88%DA%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D8%B1-%D9%88-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C)



دیالوگهای ماندگار و زیبای فیلمهای ایرانی - برو بیکر - ۸-۷-۱۳۹۴ ۰۲:۱۹ صبح

نام جستار خود گویای همه چیز است. با توجه با تجربه قبلی بهتر بود دیالوگهای ماندگار فیلمهای خارجی با فیلمهای ایرانی مجزا باشد. دیالوگها فیلمهای ایرانی حال و هوای خودشان را دارند. منصفانه نیست وقتی غرق در خواندن دیالوگی شیرین فرضا از فیلم سکوت بره ها هستیم و در حال و هوای آن سیر می کنیم پست بعدی دیالوگی شیرین باشد از بهروز وثوقی در فیلم طوقی .....

همه دوستان خود استاد هستند اما به تبعیت از جستار مشابه در سالن سینمای کلاسیک موارد زیر برای کاربران تازه واردی که در آینده به جمع ما می پیوندند یادآوری میگردد:
  • 1 - از بیان دیالوگ های تکراری که در سایر سایتها به وفور دیده می شود پرهیز فرمائید.
  • 2 - شایسته است دیالوگهای مورد نظر را خودتان شخصا از روی فیلم پیاده سازی فرمائید و آنرا عینا برای اولین بار در این جستار ارسال فرمائید.
  • 3 - قبل از نوشتن دیالوگ حتما به نام فیلم و ترجیحا سال تولید و کارگردان فیلم نیز اشاره نمائید.
  • 4 - قطعا ارسال یک اسکرین شات از سکانس دیالوگ مورد نظر به زیبایی ارسال شما می افزاید.
  • 5 - لطفا هنگام پیاده نمودن دیالوگ قوانین نگارش را نیز رعایت فرمائید.




زنگ اول:
سریال زیبای بو علی سینا
کارگردان: کیهان رهگذر
سال تولید: 1364


[تصویر: 14435669041.jpg]



این یکی از شیرین ترین دیالوگهای حکیم شیخ بوعلی سینا می باشد. حکیم در حال تدریس در مکتبخانه می باشد که فرستادگان خوارزمشاه برای بردن او به دربار به جهت معالجه شاهزاده که خیال می کند گاو است می آیند. این دیالوگ را سرمشق زندگی خود قرار دهید:


فرستادگان دربار: حکیم بوعلی سینا ، برخیزید و با ما بیائید
بوعلی سینا: خواهم آمد با اینکه مکتب را حرمت ننهادید اما بگوئید چرا باید بیایم ، پس از آنکه این سوال را پاسخ گفتید بگوئید به کجا می روید که همراه شما بیایم ، پس از آن بگوئید که دستور دارید مرا به جبر ببرید یا به اختیار ببرید.
پس سه پرسش شد ، یکی آنکه چرا بیایم ، دوتا آنکه کجا بیایم، سه آنکه چگونه بیایم


فرستادگان دربار: چرایش را نمی دانم ، کجایش را می دانم : دربار خوارزمشاه ، چگونه اش را نمی دانم ، ما دستور داریم شما را ببریم ، اگر به میل بیائید منت گذاشتید ، اگر به میل نیائید باز دستور ملغی نمی شود اکنون خود شیخ بگوید این جبر است یا اختیار


بوعلی سینا : پس شما به هر حال مرا به قهر می برید این جبر است اما من می توانم تلاش کنم که نیایم که نمی کنم این اختیار است. انسان نه مطلقا مختار است و نه مطلقا مجبوردر آنچه اختیار دارد هیچ جبری ندارد پس به اعتباری مختار است مسئولیت او در محدوده اختیار است ، صواب و عقاب او در این بخش است ..... 


RE: دیالوگهای ماندگار و زیبای فیلمهای ایرانی - کاربر حذف شده4 - ۱-۹-۱۳۹۴ ۰۸:۰۳ عصر

[تصویر: 14482098271.jpg]


حرف دیشب مال دیشبه
دیشب داشتیم - دیشب بردن
حالا صبحه - حالا تو موندی و صورتحساب دیشب
از گریه کردن که کار درست نمیشه
دیشب صدای خنده هات تا تهرون می رفت
صبح که میشه :
              بخوای نخوای کوله بار شب  رو دوشته ....




******************************************************
فیلم دشنه  با این دیالوگ شروع میشه
ساخته فریدون گله
سال 1351


RE: دیالوگهای ماندگار و زیبای فیلمهای ایرانی - کاربر حذف شده4 - ۱۷-۹-۱۳۹۴ ۰۷:۵۰ عصر

باب آشنایی ابوالفتح صحاف با رضا تفنگچی و دیالوگی از سریال هزار دستان 


[تصویر: 14495898171.jpg]                                                    [تصویر: 14495898172.jpg] 

شکارچی                                                                                                                                      خوب حرف میزنی ابوالفتح                                              
تا کی کبک و گوزن ، عزم شکار ناب کن                                                                                       دلم می خواست روزگار بهتری بود و از عشق می گفتی     




     



RE: دیالوگهای ماندگار و زیبای فیلمهای ایرانی - کاربر حذف شده4 - ۴-۱۰-۱۳۹۴ ۰۷:۰۷ عصر

[تصویر: 14510576891.jpg]


زندگیمو  ازم  گرفتی
مادرم تو غربت مرد
بچه م ازم بیزار شده
قیمت عزت تو رو من دادم...
کشتن تو دوای درد من نیست
اما شکستن بت ی که تو ساختی عذابمو کم می کنه
عذابمو کم میکنه .....


فیلم بت


کارگردان ایرج قادری


[تصویر: 14510576892.jpg]



RE: دیالوگهای ماندگار و زیبای فیلمهای ایرانی - کاربر حذف شده4 - ۲۰-۱۲-۱۳۹۴ ۱۲:۰۷ صبح

[تصویر: 145755575271.jpg]



دیالوگی از زینال بندری در فیلم تاراج ساخته ایرج قادری
سال 1363


- ما قاچاقچی ها تو خودمون قانون داریم
ماده اول : دنیا پر نامرده
دوم : جز خودت کسی رو دوست نداشته باش
سوم : برادرت اولین دشمن توئه .... رفیقت دومی


 

 


RE: دیالوگهای ماندگار و زیبای فیلمهای ایرانی - کاربر حذف شده4 - ۴-۱-۱۳۹۵ ۱۲:۵۶ صبح

[تصویر: 1458681904762.jpg]

آهو: ما کجا میریم موسرخه؟

- یه جزیره میشناسم که تا حالا پای هیچ آدمی بهش نرسیده
انگار خدا اونجا رو برای تنهائی خودش ساخته
اونجا من و تو و خدا با هم زندگی می کنیم

با این دیالوگ فیلم موسرخه در سال 1353 با شرکت ایرج قادری به پایان می رسد
 

[تصویر: 1458681904551.jpg]


RE: دیالوگهای ماندگار و زیبای فیلمهای ایرانی - منصور - ۶-۱-۱۳۹۵ ۰۲:۱۱ عصر

تو فکر کردی کار زدن هم مثل راه زدن راحته؟


(قلی خان (مرحوم جمشید لایق) خطاب به مراد بیگ (مرحوم خسرو شکیبائی) در روزی روزگاری در صحنه ای که نان و روغن و نمک به او میدهد و او را نمک گیر میکند)

این جمله در واقع اساس سریال روزی روزگاری بود ... این که: کار درست کردن چقدر سخت تر از کار نادرست کردن است. هرچند ، مراد بیگ ثابت کرد هم راهزن خوبی است و هم مردی کارآمد در زندگی عادی . دو چیز او را متحول کرد ... صحنه ای که پیرمرد اعتراف کرد قلی خان (راهزن قدیمی بزرگ) است که پس با خود عهد کرده بود 1000 قافله را چپاول کند و بعد دست خود را با گلوله داغ کرده این کارا کنار گذارد و بعد  1 قافله را سالم به مقصد برساند و وقتی به اعتراف خودش نتوانسته بود آن 1 قافله را سالم به مقصد برساند و قافله اش را حسام بیگ غارت کرده بود بالای کوه در حالیکه نگاهش به افق بود جان به جان آفرین تسلیم کرد ... صحنه دوم وقتی بود که نسیم بیگ از گروه مراد جدا شد و وقتی مراد داد زد تو ترسیدی و راهزنی را رها میکنی ، نسیم برگشت و سر تفنگ خود را روی پای خود گذاشت و شلیک کرد و بعد درحالیکه خون از پاش جاری بود با خونسردی خاصی گفت : اینو زدم تا فکر نکنی از چیزی میترسم یا بخاطر ترس دارم میرم... و بعد او هم در افق گم شد... در هر دو صحنه ، مراد بیگ حیران خود و فلسفه وجودی خود و زندگی خود و کار خود بود...
آیا باز هم سریالی مثل روزی روزگاری ساخته خواهد شد؟ سریالی که لحظه به لحظه آن درس زندگی است برای:  موجودی به اسم انسان.
 


RE: دیالوگهای ماندگار و زیبای فیلمهای ایرانی - کاربر حذف شده4 - ۲۹-۳-۱۳۹۵ ۰۱:۳۶ صبح

[تصویر: 1466201057661.jpeg]





این دیالوگ امشب در سریال پرده نشین از تلویزیون پخش شد.
حاج آقا مهدوی استاد درس اخلاق در صدا و سیما هستند. در خیابان یکی از طرفدارانشان به او می گوید:

حاج آقا گفتید تا جوون هستید زودتر ازدواج کنید تا کمتر گناه کنید. ازدواج کردیم بیشتر گناه کردیم. هر روز سر مردم رو کلاه میزاریم تا بتونیم شکم زن و بچمون رو سیر کنیم....
 

 


RE: دیالوگهای ماندگار و زیبای فیلمهای ایرانی - منصور - ۳-۴-۱۳۹۵ ۱۰:۴۱ صبح

انتهای فیلم سوته دلان اثر ناب و بی مانند علی حاتمی

مجید (بهروز وثوقی)
: ... اما حالا حالم خوب نیست، نه ، این دفعه جای جنا ، انکر و منکر اومدن با گرزشون میکوبن تو سرم. داداشی منو شبونه برسون امامزاده داود

حبیب (جمشید مشایخی) : شبونه ! تو این فصل سرما ! باشه فردا که عروسا رو به تخت نشوندیم

مجید : نه تو رو خاک آقام. نمیخوام جلو زنم لو برم ، بفهمه من دعائی ام . اگه خواستی صبح راهی شی ، من شب تو دکون میخوابم. بلا روزگاریه عاشقیت

مجید سوار بر قاطر در جاده امامزاده داود میرود ... حبیب افسار قاطر را در دست دارد و جلو او حرکت میکند ... شعری با آواز خوانده میشود :

آواز: گر به تو افتدم نظر ، چهره به چهره ، رو به رو
شرح دهم غم تو را ، نکته به نکته ، مو به مو
می رود از فراق تو ، خون دل از دو دیده ام
دجله به دجله ، یم به یم ، چشمه به چشمه ، جو به جو


حبیب با دیدن دورنمای امامزاده  می ایستد و میگوید:
رسیدیم ، السلام علیک یا رسول الله ، السلام علیک یا امامزاده داود

حبیب برمیگردد ... نعش مجید را که از روی قاطر بر زمین می افتد می بیند و با تاسف می گوید :

حبیب : همه ی عمر دیر رسیدیم.

[تصویر: 1466665818941.jpg]

 
انتهای فیلم حسن کچل اثر فوق العاده علی حاتمی

چهل گیس به خواب رفته ... پس از اینکه خروس سه بار میخواند ، حسن کچل به آرامی از خانه خارج میشود و به طرف قبرستان می رود. چهل گیس جای خالی حسن کچل را حس میکند و از خواب برمیخیزد. حسن به سرعت بطرف قبرستان میرود ... چهل گیس هم به دنبالش روان است...

آوازی روی این رفتن ها می آید:

هوار هوار رفتم ، مثل غبار رفتم
جدا شدم ز شاخه ، فصل بهار رفتم
خونمون لونه ای تو دنیا بود ، بخدا این دلمون دریا بود
دست و دل باز بودیم ، پیش همه ، سرمون پیش همه بالا بود
هوار هوار رفتم ، مثل غبار رفتم
جدا شدم ز شاخه ، فصل بهار رفتم
پولمون از پارو بالا نمی رفت ،دستمون تو قاب حلوا نمی رفت
همه نارو میزدن به همدیگه ، فکر ما پشت این حرفا نمی رفت
هوار هوار رفتم ، مثل غبار رفتم
جدا شدم ز شاخه ، فصل بهار رفتم
وقتی که مرگ از راه بیاد
هرجا بری ، مثل سایه پشتته ، پشتته
فرار کنی ، قایم بشی ، هرجا بری ، بازم توی مشتته ، مشتته
هوار هوار رفتم ، مثل غبار رفتم
جدا شدم ز شاخه ، فصل بهار رفتم


[تصویر: 1466667001351.jpg]

 

 


RE: دیالوگهای ماندگار و زیبای فیلمهای ایرانی - سارا - ۱۷-۴-۱۳۹۵ ۰۲:۲۰ عصر

دیالوگی ماندگار از سریال هزار دستان

[تصویر: 1467887591621.jpg]

کفیل شعبه تامینات(با بازی جهانگیر فروهر) پس از بازجویی مردم در قهوه خانه در مورد قتل انجام شده با پاسخ های مشابه (اینکه در حال چرت بودن)مواجه میشه

-جماعت خواب...اجتماع خواب زده... جامعۀ چرتی!!
-فرق میان قاتل و شاهد اینست که قاتل شاهد جنایت هم هست..اما شاهد قاتل نیست!!
-البته خواجۀ شیراز میگه: شاهده که کمر به قتل ادمی بسته..این قول حافظ ماست.
-البته عرفای شما تعبیری دیگری از شاهدی دیگر دارن..پس فرق بسیاره بین شاهد و شاهد..

 

 


دیالوگی از سریال سربداران - کاربر حذف شده13 - ۱۲-۸-۱۳۹۵ ۱۰:۲۸ عصر

در قسمت اخر سریال سربداران (1362) شیخ حسن (امین تارخ) که اسیر شده به نزد شاه (مرحوم جمشید لایق) اورده میشود و دیالوگی مناظره گونه با قاضی القضات برقرار میکند. قاضی شارح (علی نصیریان) به دنبال این است که کلمه ای در موافقت یا محبت به شاه یا اعلام همکاری یا حتی درخواست عفو از شیخ حسن بشنود. کار به انجا میکشد که جلوی شاه میگوید که دل خوشی از منصبش ندارد و ارزویش شاگردی شیخ است. او به وضوح سعی میکند دل شیخ حسن را نرم کند اما در خلال حرفهایش مکنونات قلبی و روانشناختی اش هویدا میشود... دیالوگ نویشی این سکانس فوق العاده است. قاضی شارح شاهنقش سریال و بازی علی نصیریان در نهایت تسلط و زیبایی است.

[تصویر: 222.jpg]

قاضی - این سخنان برای عامیان است پس برای همانان بگویید نه در خلوت خدای خود و قاضی شارح
جوری - قاضی شارح با خدای خود خلوتی ندارد. او خواسته که بر او احاطه داشته باشند که دارند. [اشاره ی دست به ارغون شاه]
قاضی - ای شیخ به استقبال مرگ نرو. این شاگرد میتواند جانت را حفظ کند... پیروانت مصون خواهند ماند
جوری - نخواهند ماند. اگر علیه تو و مثل تو مبارزه کنند جانشان را از کف میدهند و اگر با تو بسازند جانشان را مالشان را خدایشان را و شان انسانی شان را. تا تو هستی ایشان مصون نخواهند ماند
قاضی - انچه تاکنون انجام داده ام هرگز خیانتی به مردم نبوده. مغولان دوست تر دارند بدون محاکمه کشتار کنند. تنها عملی که حقیر انجام داده است مهار کردن کشتار مغولان با حکمیت و قضاوت بوده است. ایا این جنایت است یا مهار کردن جنایت؟
جوری - محق جلوه دادن جنایت! که از نفس جنایت موهن تر است
قاضی - قضاوت من چون تیغی دو دم است که یک دم ان بسوی جنایتکاران و...
جوری - که هر دو دم به سوی مردم است!