انجمن سینما کلاسیک
سینما و اعدام - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن سینما کلاسیک (http://cinemaclassic.ir)
+-- انجمن: سالن سینمای کلاسیک (/Forum-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%B3%DB%8C%DA%A9)
+--- انجمن: سینمای کلاسیک و مولفه هایش (/Forum-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%B3%DB%8C%DA%A9-%D9%88-%D9%85%D9%88%D9%84%D9%81%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C%D8%B4)
+--- موضوع: سینما و اعدام (/Thread-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7-%D9%88-%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%85)



سینما و اعدام - برو بیکر - ۱-۷-۱۳۹۴ ۱۰:۴۷ عصر

سلام بر تمامی دوستانم
موضوع سینما و اعدام را برای اولین با در کافه توسط من ایجاد گردید و با کمک دوستان آنرا به پیش بردیم. لذا از امروز این جستار تقدیم می گردد به سایت سینما کلاسیک که متعلق است به کاربرانش.
تمام پستهای مربوط به این جستار (البته آنهایی که توسط خودم نوشته شد) به مرور و به این جستار با ویرایش و مطالب تکمیلی منتقل می گردد. از پست ابتدایی این جستار نیز بعنوان راهنمای این جستار با قابلیت لینک استفاده خواهد شد.


RE: سینما و اعدام - سکانس اعدام در فیلم عمر مختار - برو بیکر - ۷-۷-۱۳۹۴ ۰۲:۴۳ صبح

[تصویر: 14434810101.jpg]
شیر صحرا (در ایران : عمر مختار)


کارگردان : مصطفی عقاد
هنرپیشه اعدامی : آنتونی کوئین در نقش عمر مختار

عمر مختار یکی از دوگانه های مشهور مصطفی عقاد می باشد. در این فیلم سفارشی آنقدر از شخصیت عمر مختار تعریف و تمجید می گردد تا پس از 170 دقیقه انتظار عاقبت این شیر صحرا توسط دشمنانش به چوبه دار سپرده شود.

مصطفی عقاد بخوبی تمام از عهده این سکانس سخت بر می آید. اعدام در ملاءعام آنهم در میان انبوه جمعیتی که عمر مختار سالها با آنها زندگی می کرده. قطعا کارگردان کار سختی در پیش روی داشته است زیرا باید این موضوع را هم در نظر بگیرد که او یک واقعه تاریخی و واقعی را باید بازسازی کند. قطعا در چنین شرایطی او نمی تواند هر آنچه که مطابق میلش است را به تصویر بکشد .صحنه اعدام عمر مختار آنقدر تاثیر گذار است که حتی دل دشمنانش را هم به درد می آورد و ژنرال که مدتها در پی دستگیری او بود را نیز هنگام اعدام به گریه وا می دارد.

مصطفی عقاد در سکانس های قبل از اعدام ذهن مخاطبین خود را آماده می کند. دادگاه فرمایشی و دیالوگ غم انگیز عمرمختار در خصوص تجلی منطق دشمنانش با اعدام صحنه غم انگیزی را رقم می زند. صحنه هایی که او در زندان به راز و نیاز مشغول است و یا سکانسی که او از ژنرال می خواهد زنجیرهای دستش را برای گرفتن وضو و نماز خواندن باز کند همگی دلالت بر آن دارد که اعدام غم انگیزی در راه است.




[تصویر: 14434810103.jpg]    [تصویر: 14434810104.jpg]






اعدام در این فیلم 173 دقیقه ای در دقیقه 170 به وقوع می پیوندد. مخاطب با دیدن جمعیت این حس را در می یابد که هر لحظه ممکن است شورش یا طغیانی شود و عمر مختار طبق معمول جان سالم بدر ببرد. در لحظه های پایانی او کودکی را که در روستا شاگردش بود را در اغوش میگیرد و نهایتا با خیره شدن به او و لبخندی مهربانانه اعدام می گردد. کودک عینک عمر مختار را بر می دارد و ژنرال نیز به پاس شهامتهای او ادای احترام به او می گذارد. از این واقعه تاریخی عکسهایی موجود است که مصطفی عقاد سعی نموده است تا صحنه اعدام و نحوه قل و زنجیر شدن عمر مختار بسیار شبیه به واقعیت باشد که بنظر من تا حدود بسیار زیادی نیز موفق شده است.
اعدامی قهرمانانه و ماندگار و سرانجامی تلخ برای شیر صحرا سکانسی بود که بنظر من مصطفی عقاد فقید بخوبی از عهده آن برآمد.


در پایان نیز یک تصویر واقعی از اعدام عمر مختار را با تصویر فیلم  جهت مقایسه ارائه میگردد:




[تصویر: 14434817321.jpg]




[تصویر: 14434817322.jpg]



RE: سینما و اعدام - زاپاتا - ۸-۷-۱۳۹۴ ۰۸:۲۹ عصر

با تشکر از بروبیکر عزیز
یادی می کنم از زنده یاد احمد رسول زاده که چه جاودانه نقش عمر مختار را گفت و درودی بی پایان بر روح هنرمند بزرگ ایرج ناظریان که با انتخاب هوشمندانه اش ، عمر مختار را برای ما جاودان ساخت.
یاد هردو هنرمند از دست رفته گرامی باد و روانشان شاد باد...







سینما و اعدام - سکانس اعدام در فیلم می خواهم زنده بمانم - برو بیکر - ۴-۸-۱۳۹۴ ۰۹:۴۰ عصر

[تصویر: 14458822241.jpg]


می خواهم زنده بمانم
کارگردان:رابرت وایز
نام هنرپیشه اعدامی: سوزان هیوارد در نقش باربارا گراهام

آیا سینما تلخ تر از این اعدام را تا کنون به خود دیده است؟. باربارا بیگناه به اتاق گاز فرستاده شد. در سال 1958 رابرت وایز 121 دقیقه با احساسات مخاطبین خود بازی کرد و عاقبت باربارای بیگناه را به اتاق گاز فرستاد. ماجرا از زمان دستگیری باربارا شروع می شود. او تنها مضنون قتلی است که برای اثبات بیگناهی اش هیچ مدرکی در دست ندارد بجز شهادت همسرش که او نیز باربارا را در این برزخ تنها می گذارد.
لحظات پایانی فیلم چقدر سخت می گذشت. زمانی که برای اولین بار این فیلم را دیدم تا مدتها تحت تاثیر آن قرار داشتم. هر بیننده ای وقتی باربارا را به اتاق گاز می فرستادند منتظر یک معجزه بود. در واقع وقتی برای اولین بار این فیلم را می بینید هرگز فکر نمی کنید باربارا در نهایت اعدام خواهد شد. بویژه آنکه همه می دانیم که او قاتل نیست.

    
[تصویر: 144588222510.jpg]    [تصویر: 14458822244.jpg]




اعدام باربارا در اتاق گاز فقط چند ثانیه طول می کشد اما رابرت وایز یک اعدام طولانی را به مخاطبش تحمیل می کند. صدای زنگ تلفن یا هر واقعه ای در هر لحظه از فیلم برای بیننده نوید آنرا داشت که شاید اعدام به تعویق بیوفتد.
واقعا چند نفر از کسانیکه در دهه شصت وقتی برای اولین بار این فیلم را دیدند نگریستند؟؟؟ در غم انگیز بودن اعدام باربارا همین بس که بانوی بزرگ دوبله ایران خانم رفعت هاشم پور نقل می کنند که هنگام دوبله این فیلم (در سکانسی که باربارا در زندان فرزندش را ملاقات می کند و او را روی پایش می گذارد و برایش شعر می خواند) چنان تحت تاثیر فیلم بودند و گریه می کردند که چشمانشان دیگر فیلم را نمی دید و نمی توانستند درست سینک بزنند و لاجرم کار ضبط متوقف می گردد.



[تصویر: 14458822257.jpg]     [تصویر: 14458822258.jpg]     [تصویر: 14458822243.jpg]


تلخی اعدام در می خواهم زنده بمانم به زیبایی تمام به تصویر کشیده می شود و بنظر من یکی از ماندنی ترین اعدام های تاریخ سینمای کلاسیک رقم می خورد. سالها بعد ایرج قادری با الگوبرداری از این فیلم یک نسخه وطنی از آنرا می سازد اما در نسخه وطنی پایانی خوش برای بینندگان فیلم رقم می خورد (البته این دو فیلم اصلا قابل مقایسه نیستند و صرفا جهت اطلاع به آن اشاره نمودم).


توصیه های فنی به باربارا برای مرگی راحت هنگام استنشاق گاز متساعد شده بسیار اضطراب آور بود . سوزان هیوارد با بازی درخشان خود در این فیلم بویژه هنگام اعدام با حرکات خود برای استنشاق گاز تلخی مرگ را کاملا به مخاطب خود منتقل می کند و اغلب بینندگان گویی لحظه ای کوتاه همراه با باربارا مرگ را تجربه می کنند. سوزان هیوارد با بازی در این فیلم موفق به کسب جایزه اسکار می گردد. او به درستی شایسته دریافت این جایزه بود.




[تصویر: 14458822242.jpg]     [تصویر: 14458822256.jpg]


مخاطب فیلم وقتی می بیند مجموعه ای از عوامل دست به دست هم می دهند تا باربارا را به اتاق گاز بفرستد بیشتر تحت تاثیر سنگدلی اجتماع قرار میگیرد. بویژه روزنامه ها و خبرنگاران که در اینطور مواقع برای افزایش تیراژ خود از هرگونه خبر راست یا کذبی دریغ نمی کنند. مونتمگری در این فیلم از همین نوع روزنامه نگاران بود که ابتدا بشدت بر گناهکار بودن باربارا اصرار می ورزید اما با گذشت زمان او نیز تخت تاثیر قرار میگیرد. اما دیگر بیفایده بود. تلاشهای او حالا برای نجات باربارا بیفایده بود.


حتی همکار پلیسی که خود را بجای یک باجگیر جا زده بود تا نقش یک شاهد قلابی را بازی کند نیز بشدت مورد نفرت مخاطبین قرار میگیرد. باربارا برای نجات خود به هر دست آویزی چنگ می انداخت اما بیفایده بود. سکانس اعدام باربارا یکی از معروف ترین سکانسهای اعدام در سینمای کلاسیک می باشد. باربارا حتی هنگام مرگ نیز مانند هر زنی دوست داشت زیبا بنظر بیاید. او حاضر نشد با پای برهنه به اتاق گاز برود و تا آخرین لحظه اصرار داشت تا زیبا بنظر آید و نهایتا مانند کسیکه به یک میهمانی می رود به استقبال مرگ رفت.




[تصویر: 14458822259.png]


رابرت وایز نهایتا موفق شد اندوه ناشی از اعدام باربارا را در واپسین لحظات پایانی فیلم نیز توسط حاضرین در مراسم ،به بینندگان فیلم منتقل کند. و نهایتا پشیمانی و احساس گناه مونتمگری را نیز بعنوان آخرین سکانس فیلم خود بر می گزیند. آسیبهای اجتماعی نهایتا از باربارای شاد و سر زنده و البته بی قید یک متهم معصوم می سازد که نهایتا محکوم به مرگ می گردد. می خواهم زنده بمانم یکی از بارزترین و مشهورترین فیلمهای سینمای کلاسیک است که در آن سکانس اعدام به خوبی تمام  و البته با تلخی زاید الوصفی توسط کارگردان به تصویر کشیده می شود. اعدامیکه کمتر مخاطبی را تحت تاثیر خود قرار نمی دهد. 


[تصویر: 14458822245.jpg]



سینما و اعدام - سکانس اعدام در فیلم فرشتگان آلوده صورت - برو بیکر - ۷-۸-۱۳۹۴ ۰۸:۵۵ عصر

[تصویر: do.php?img=663]


فرشتگان آلوده صورت
کارگردان : مایکل کورتیز
نام هنرپیشه اعدامی : جیمز کاگنی در نقش راکی سالیوان


پسران بی سرپرست و خیابانی که بصورت گروهی با هم زندگی می کنند سوژه جذابی در سینما محسوب می شود و معمولا بینندگان سینما را بخود جذب می کنند. در بین بچه های خیابانی بدلیل فقر و بی سرپرست بودن معمولا یک صفا و صمیمیت خاصی حکمفرماست. نمونه چنین بچه هایی را در بسیاری از فیلمها دیده ایم. این بچه ها در فیلمهایی نظیر روزی روزگاری آمریکا و یا سه گانهکمیسر مولدوان بویژه در دوئل نقش بزرگی دارند و در فیلمی نظیر الیور تویست حتی محوریت هم دارند.


[تصویر: do.php?img=661]
فرشتگان آلوده صورت نیز با محوریت همین بچه ها ساخته می شود. راکی و جری هم جزو همین بچه ها هستند که یکبار بعد از سرقت مورد تعقیب پلیس قرار می گیرند. جری بدلیل آنکه سریعتر می دود موفق می شود تا از دست پلیس بگریزد اما راکی به دام می افتد. روزگار سرنوشت متفاوتی را برای این دو رقم می زند. جری کشیش می شود و به اصلاح و راهنمایی مردم می پردازد اما زندان از راکی یک گانگستر کارکشته و حرفه ای می سازد.

جیمز کاگنی در نقش راکی سالیوان علیرقم آنکه یک گانگستر می شود و نقش منفی فیلم را بازی می کند اما هیچگاه نزد مخاطبین فیلم منفور نمی گردد. شاید چهره دوست داشتنی جیمز کاگنیبه این موضوع کمک زیادی کرده باشد. همین چهره باعث می گردد تا فرشتگان آلوده صورت در زمره معدود فیلمهایی قرار بگیرد که علیرغم حضور همفری بوگارت فقید این هنرپیشه بزرگ در سایهجیمز کاگنی قرار بگیرد . راکی اما بدلیل آنکه خود دوران کودکی اش  را بین بچه های خیابانی گذرانده است علاقه بسیاری به آنان دارد و همیشه به آنان کمک می کند. با انان بازی می کند و برایشان هدیه می خرد.




[تصویر: do.php?img=665]     [تصویر: do.php?img=664]

از طرفی راکی سالیوان برای بچه ها حکم یک قهرمان را دارد و آنان بسیار دوست دارند مثل راکی بشوند و از او الگو برداری می کنند. اما از آنجا که بار کج هرگز به منزل نمی رسد راکی سرانجام گرفتار قانون می گردد و محکوم به اعدام می شود. بچه ها همه غمگین هستند و از اینکه الگو و اسطوره شان در شرف اعدام می باشد بسیار متاثرند.

تلاشهای جری برای هدایت بچه ها ثمری ندارد و آنان از راکی برای خود یک بت ساخته اند. از طرفی آداب و منش راکی حتی مخاطبین فیلم را تحت تاثیر خود قرار می دهد و بر خلاف آنکه او یک گانگستر است اما مخاطبین نیز از اعدام او غمگین هستند.
اما سکانس اعدام در این فیلم نیز یک سکانس بیاد ماندنی می باشد. تمام بچه ها جمع شده اند تا نظاره گر اعدام قهرمان خود باشند. راکی نیز برای بچه ها ژست یک قهرمان را گرفته است و بسیار استوار ومصمم است و نمی خواهد از خود نزد بچه ها چهره یک آدم ترسو را بجای بگذارد. جری بسیارتلاش می کند تا بعنوان نزدیکترین دوست راکی از او بخواهد برای اینکه سرنوشت او مورد عبرت بچه ها قرار بگیرد وانمود کند که ترسیده است و بسیار پشیمان و نادم است.




    [تصویر: do.php?img=666]


این سکانس تاثیر برانگیز ترین سکانس این فیلم می باشد. تلاشهای جری بی فایده است و در بحث های فلسفی که میان این دو صورت می پذیرد راکی قبول نمی کند و تصمیم دارد مانند یک قهرمان به استقبال مرگ برود تا برای بچه ها تبدیل به یک اسطوره شود. او در پاسخ به اصرار های جری می گوید می دونی جری آدم برای ترسیدن باید قلب داشته باشه  من که قلب ندارم چون خیلی وقت پیش انداختمش دور .

تماشاگران فیلم در یک حالت بلاتکلیف بسر می برند. حتی آنان نیز نمی دانند چه اتفاقی خواهد افتاد. در واقع مخاطب نیز مانند راکی مردد می شود. آنها نیز بخاطر جذابیت شخصیت راکی دوست دارند او را همچنان بی باک و نترس تا پای چوبه دار بدرقه کنند اما از طرفی به پدرجری نیز حق می دهند و دوست دارند راکی با اظهار ندامت حداقل مرگی مفید داشته باشد تا بلکه با مرگش بخشی از جامعه اصلاح گردد.
جری در حالیکه دستانش بسته است به استقبال مرگ می رود و پدر جری نیز اندوه مضاعفی دارد. او نتوانسته بود راکی سالیوان را متقاعد کند مضافا اینکه او  دوست دوران کودکی خود را نیز داشت از دست می داد. اما در واپسین لحظات ورق برمی گردد. راکی در ثانیه های پایانی مرگش قبل از اعدام نظرش عوض می شود و ناگهان شروع به التماس می کند و می گوید نه من نمی خوام بمیرم و در چند ثانیه چهره قهرمان نزد بچه ها خرد می شود. بچه ها همه متعجب شده اند. صحنه اعدام در این فیلم بصورت مستقیم نمایش داده نمی شود بچه ها سایه اعدام راکی را می بینند.

[تصویر: do.php?img=667]      [تصویر: do.php?img=669]    [تصویر: do.php?img=662]



اعدامی مفید و تا قسمتی شیرین . حالا اگر چه شخصیت او نزد بچه ها خرد و نابود می شود اما او نزد مخاطبین تبدیل به یک قهرمان می گردد و اثبات می کند که اگر چه زندگی مفیدی نداشته است اما مرگش برای اصلاح بخشی از جامعه مفید بوده است. فیلم با دیالوگ تلخی از پدرجری به پایان می رسد. پدر جری به بچه ها می گوید: بیائید برای پسری دعا کنیم که نتوانست مثل من به سرعت بدود. او درست می گفت. شاید اگر راکی آنروز می توانست مانند جری سریعتر بدود و گرفتار پلیس نمی شد حالا سرنوشتش هر چیزی بود بجز اعدام. سکانس اعدام در فیلم فرشتگان آلوده صورت نیز یکی از اعدام های ماندگار سینمای کلاسیک می باشد.




[تصویر: do.php?img=670]



سینما و اعدام - سکانس اعدام در فیلم دانتون - برو بیکر - ۸-۸-۱۳۹۴ ۰۶:۰۰ عصر

[تصویر: 14462149665.jpg]
دانتون
کارگردان: آندره وایدا
نام هنرپیشه اعدامی :  ژرار دپاردیو  در نقش دانتون
.




محو شدن ما پنداری باطل است ، نَــــــــه ! ما محو شدنی نیستیم
تـــاریــــخ! صدای من در تاریخ طنین افکن است
صدای من جاودان می ماند برای آیندگان ، برای گوشهای مردم ، مردمیکه قلب تپنده دارند



نمی دانم این راز صدای منوچهر اسماعیلی عزیز بود یا شخصیت دانتون که هر بار این فیلم را می بینم گویی گوشهایم کر می شود و هیچ صدایی بجز صدای دانتون را نمی شنوم. فیلمی تحسین برانگیز و ماندگار از یک شخصیت مظلوم تاریخی با بازی زیبای ژرار دپاردیو و صدای بسیار زیبای منوچهر اسماعیلی.


[تصویر: 14462149654.jpg]   [تصویر: 14462149652.jpg]   




فقط نام دانتون کافیست تا هر مخاطبی به یاد وحشت اعدام با گیوتین بیوفتد. حتی پوستر فیلم خود گویای یک اعدام مخوف آنهم با گیوتین است. برای من دانتون یعنی گیوتین. برای من دانتون یعنی تلخی انقلابی که نه تنها به فرزندانش رحم نکرد بلکه پدر خود را هم بلعید.
انقلاب فرانسه یادآور خیلی چیزهاست اما غم انگیز ترینش یادآور اعدام ظالمانه مردیست که خود آن انقلاب را بوجود آورد. درباره دانتون ساعتها می توان مطلب نوشت اما این جستار صرفا ویژه اعدام است و باید در آن فقط به اعدام تلخ دانتون بپردازیم.
اتحاد دانتون و روبسپیر در سال 1773 پایه گذار یکی از بزرگترین انقلابهای جهان می گردد اما دیری نمی پاید تا اختلافهای بین روبسپیر و دانتون شکافی عظیم را بین ایندو ایجاد کند. دانتون ایده آلیستی بود که اعتدال و ملایمت را سرلوحه کار خود قرار داده بود و با خشونت میانه ای نداشت. وقتی روبسپیر فرمان دستگیری دانتون و یارانش را میدهد دانتون هرگز فکر نمی کرد سرنوشت سپردن سرش به گیوتین در انتظارش می باشد.
او به شدت بر قدرت هم پیمانانش در کنکره ای که خود بنیانگذارش بود چشم بسته بود اما هرگز فکر نمی کرد او را در دادگاهی فرمایشی محاکمه خواهند کرد که رای آنرا از قبل صادر نموده بودند. فیلمدانتون قبل از آنکه به استقبال سکانس تاریخی اعدام برود سکانسهای دیدنی دیگری دارد تا مخاطب را همراه با دانتون راهی ظالمانه ترین اعدام تاریخی نماید و انها را تا پای گیوتین همراه می کند.دانتون را بسیار تحقیر آمیز به پای تیغه گیوتین می برند.


[تصویر: 14462149651.jpg]



سکانس محاکمه دانتون و نطق تحسین برانگیزش که قطعا اگر هنگام نطقش منوچهر اسماعیلی با آن صدای شیوای خود بجای او دفاع می کرد شاید دانتون را روانه اعدام نمی کرد . یکی از دیدنی ترین سکانسهای قبل از اعدام دانتون بود . و دوبله ای که بسیار فراتر از فیلم بود و به جرات می توان گفت از فیلم پیشی گرفته بود. منوچهر اسماعیلی گویی خودِ دانتون است که در آستانه اعدام است و با خشم با کسانیکه خود باعث رسیدنشان به قدرت بود سخن می گفت.
سکانس دیگری که قبل از اعدام دانتون به زیبایی فیلمبرداری می گردد سکانس زندان می باشد. آنجا که وقتی او از میانه زندان در معیت ماموران در حال عبور است و زندانیانی که او را تحسین می کنند و در این میان دیالوگ تاثیر بر انگیز یک زندانی شنیده می شود که خطاب به دانتون می گوید در آتشی که خود با انقلابش به پا کرده می سوزد. او زندانی خشمگینی بود که دانتون را شماتت می کرد که اکنون گرفتار ناعدالتی دیوان محاکماتی است که خود بنا ساخته بود.


[تصویر: 14462149667.jpg]



نباید فراموش کرد که کارگردانان چنین فیلمهایی کار سختی را در پیش رو دارند. اعدام در فیلمی چون فرشتگان آلوده صورت با اعدام در فیلمهایی مانند عمر مختار یا دانتون بسیار متفاوت است. در آنجا کارگردان اعدامی را که فیلنامه نویس نوشته است را رهبری می کند و قطعا ممکن است حتی در دقایقی قبل از فیلمبرداری دستخوش تغییر و تحول گردد. اما در عمر مختار و دانتون کارگردان دچار محدودیتهای فراوانی است. زیرا انها یک روایت واقعی را به تصویر می کشند.
بنابر این کارگردان نمی تواند زیاد در آن دخل و تصرف کند. دانتون باید بوسیله گیوتین اعدام گردد زیرا در تاریخ اعدام او با گیوتین به وقوع پیوسته است بنابر این کارگردان حق ندارد او را بفرض تیر باران کند.دانتون سرش از بدن جدا می گردد و سرش را به مردم نشان می دهند تا هر بیننده ای متوجه پیچیدگیهای سیاسی یک انقلاب گردد. روبسپیر خود محور اگر چه در مقابل دانتون معتدل پیروز شده بود اما پیروز نهایی ، دانتون بود که بقول خودش صدایش در تاریخ جاودانه گردید. و صد البته این اعدام مصداق واقعی این جمله گردید که هر انقلابی حریصانه فرزندان خود را می بلعد. هرچند بنظر من دانتونفرزند انقلاب فرانسه نبود. او یکی از پدران انقلاب فرانسه بود. اعدام دانتون یکی دیگر از ماندگارترین اعدامهای تاریخی می باشد که آندره وایدا توانست بخوبی آنرا به تصویر بکشد. هرچند نباید از بازی زیبای ژرار دپاردیو نیز در این فیلم غافل شویم.
دانتون اعدام شد تا باز مصداق عقیده خود گردد که می گفت : ترجیح می دهد اعدام شود تا اعدام کند.
در پایان ضمن تشکر از آمادئوس عزیز اشاره ای به  آخرین کلام دانتون خطاب به سانسون ( جلاد) می کنیم: سرم را به مردم نشان بده، ارزشش را دارد.
tu montreras ma tête au peuple, elle en vaudra la peine


[تصویر: 14462149666.jpg]



سینما و اعدام - سکانس اعدام در فیلم باراباس - برو بیکر - ۱۴-۸-۱۳۹۴ ۰۶:۳۶ عصر

[تصویر: 14467357542.jpg]

باراباس
کارگردان : ریچارد فلایشر
نام هنرپیشه اعدامی : آنتونی کوئین در نقش باراباس
سال تولید : 1961
سال 1363 در اویل دوران نوجوانی باراباس را در سینما پیروزی دیدم. اعتراف می کنم برای من که در دوره راهنمایی تحصیل می کردم فیلم سنگینی بود و چیزی از آن نفهمیدم بجز سکانسهای آزار دهنده کارکردن باراباس در معدنهای گوگرد و صحنه به صلیب کشیدن و اعدام باراباس که آنچنان زیبا به تصویر کشیده شده بود که آنروز علیرغم سن کمی که داشتم احساس باراباس را در بالای صلیب درک می کردم و بشدت تحت تاثیر آن قرار گرفتم. به این موضوع موزیک بسیار زیبای این فیلم را هم اضافه کنید که آنروزها در اغلب مستندهای تلویزیونی انقلاب از آن استفاده می گردید.صدای تازیانه های شلاق و ناله های گروه کر و یک موسیقی زیبا که آنروزها سمبل میان برنامه های تلویزیون انقلاب شده بود.




[تصویر: 14467357543.jpg]



اعدام بوسیله صلیب اعدام ویرانگر و آزار دهنده ایست. باراباس پیش تر از اینها به مرگ محکوم شده بود. اما او این شانس نصیبش می شود تا در اثر یک حادثه اعدام نگردد. رومیان باستان طبق یک سنت قدیمی در روز عید می توانستند از سلاطین خود تقاضای عفو یک مجرم محکوم به مرگ را بنمایند. در یک سناریوی از پیش تعیین شده از بین حضرت مسیح و باراباس این باراباس بود که از مرگ عفو می گردد. استرس اعدام از همان سکانسهای اولیه با اعدام مسیح و خسوفی هولناک به بیننده منتقل می شود.

    


مریدان مسیح باراباس را مقصر مرگ پیشوای خود می دانند و اعتقاد داشتند حضرت مسیح باید بجای او عفو می گردید اما خود او چنین اعتقادی نداشت . کنایه و نگاههای مردم بر دوش باراباسسنگینی می کند او با راهنمایی های گاسمن (یکی از پیروان مسیح ) در معدن گوگرد با دین مسیحیت آشنا می شود و مسیر زندگی او تغییر می یابد. اما دست سرنوشت در پایان فیلم او را سرانجام به پای صلیب می کشد و باراباس اعدام می گردد.


[تصویر: 14467357544.jpg]


کارگردان سکانس اعدام باراباس را به زیبایی تمام به تصویر می کشد. پیکر باراباس برای روزهای متمادی در بالای صلیب میخکوب می گردد. نور پردازی و نماهای فیلمبرداری شده از باراباس در صحنه اعدام بسیار عالی بودند. بطوریکه هر مخاطبی زجر ناشی از به صلیب کشیدن او را کاملا احساس می کند. ارتفاع بلند صلیب نمایش دهنده مرگی زجر آور است. بلندی ارتفاع صلیب را یخوبی می توان از سکانسهای قبل از اعدام باراباس توسط کارگرانی که با نردبان مشغول آماده سازی صلیب می باشند حس نمود.



به این موضوع بازی زیبای آنتونی کوئین را نیز اضافه کنید. غروب و تاثیر اشعه خورشید در کلوزآپ هایی که از چهره باراباس گرفته می شود تشنگی و زجر ناشی از این اعدام را به هر بیننده ای منتقل می کند و مخاطب شکنجه ناشی از این اعدام را با اعماق وجودش حس می کند. فیلم با اعدام باراباس به پایان می رسد تا یکی دیگر از ماندگارترین اعدامهای سینمای کلاسیک در این فیلم ثبت گردد


[تصویر: 14467357541.jpg]



سینما و اعدام - سکانس اعدام در فیلم رقصنده در تاریکی - برو بیکر - ۱۷-۸-۱۳۹۴ ۰۹:۲۳ عصر

[تصویر: 14470048331.jpg]



رقصنده در تاریکی
نام هنرپیشه اعدامی : بیورک (خواننده معروف ایسلندی) در نقش سلما
کارگردان:لارس فون تری یر


درباره این فیلم باید بگویم اعتقاد دارم کسانیکه این فیلم را دیده اند دو گروه هستند. یا از این فیلم بسیار خوششان آمده یا اصلا خوششان نیامده است. این فیلم را سالها قبل دیدم و بشدت مرا تحت تاثیر قرار داد. موضوع فیلم مانند یک شتر گاو پلنگ بین یک فیلم موزیکال ، تراژدی ، جنایی - فلسفی گیر می کند. کارگردان بشدت با احساسات مخاطبینش بازی می کند.
چون اشتهار فیلم در حد فیلمهای قبلی نیست بد نیست بطور خلاصه داستان فیلم را برای دوستانی که این فیلم را تاکنون ندیده اند بازگو کنم و سپس به صحنه فوق زیبا و تراژدیک اعدام شخصیت اصلی فیلم بپردازم تا شما نیز به غم انگیز بودن این فیلم واقف گردید.


[تصویر: 14470048332.jpg]



سلما زنی است که از یک بیماری ارثی کم بینایی رنج می برد و آرام آرام در حال کور شدن است. او اهل چک است و به همراه تنها فرزند نوجوانش که او هم در حال کور شدن است به آمریکا مهاجرت می کند. او باید فرزندش را قبل از رسیدن به سن بلوغ جراحی کند تا از نابینایی رهایی یابد .  سلما بسیار علاقمند به رقص و آواز است و از هر صدایی در ذهن خود ریتمی می سازد و در رویاهایش می رقصد.
او برای نجات فرزندش از نابینایی نیاز به تهیه پول دارد تا فرزندش را به جراحان بسپارد بنابراین در یک کارخانه صنعتی پای دستگاه پرس کار می کند و بعدازظهر ها نیز در یک سالن تاتر به شغل مورد علاقه اش می پردازد. فرزندش جین حاصل یک رابطه نامشروع است. او در حالیکه مشغول پس انداز کردن پول است راز کم بینایی خود را با صاحبخانه خود بیل که یک پلیس می باشد و از قضا احتیاج به پول دارد در میان می گذارد.
بیل از غفلت سلما یوء استفاده می کند و پولهای سلما را به سرقت میبرد تا دنیا به سلما اثبات کند که بی رحم تر از آنی است که فکر می کند و زندگی هم آنقدر زیبا نیست که ارزش دیدن داشته باشد ( شعاری که روی پوستر فیلم هم به چشم می خورد )  و سلما که متوجه موضوع می گردد  برای پس گیری پولش نزد صاحبخانه می رود در اثر یک حادثه او را به قتل می رساند. سلما در دادگاه به اعدام محکوم می شود.



[تصویر: 14470048333.jpg]



رقصنده در تاریکی از معدود فیلمهای موزیکالی است که بوی مرگ می دهد و برعکس سایر فیلمهای موزیکال مخاطبین با اندوه بسیار سالن سینما را ترک می کند و در طول فیلم هرگز مانند سایر فیلمهای موزیکال لحظات شادی را نمی بیند. روند  فیلم به گونه ایست که هرچه جلوتر می رویم فشار زندگی به روی سلما بیشتر و بیشتر می شود. قصد نقد و تحلیل فیلم را ندارم زیرا اینجا محلی برای این موضوع نیست پس صرفا می روم سراغ تشریح سکانس اعدام.
اعتراف می کنم تا قبل از دیدن این فیلم همیشه باربارا گراهام را یکی از قربانیان بیگناه می دانستم که مظلومانه اعدام گردید. اما فراموش نکنیم که باربارا پیش از اعدام یک زن خوش گذران بوده ، مشروب میخورد و سیگار می کشید و اغلب با دوستانش هوش می گذراند  و سختیهای زندگی را مانند سلما لمس نکرده بود. اما سلما هیچ لذتی از زندگی خود نبرده بود و صرفا در طول حیاتش مشغول مبارزه با زندگی بود و برای اینکه بتواند فرزندش را از نابینایی نجات دهد سخت کار می کند. شاید تنها یکبار که می خواسته خوش بگذراند حاصلش همین فرزند کم بینایی می گردد که حالا باید تاوان آن لذت کوتاه مدت را پس دهد.
سلما برای احقاق حق خود از پلیسی که اندوخته زندگیش را دزدیده بود ناخواسته دستش به قتل آلوده می گردد. بنابراین برای او که هیچ لذتی از دنیا نبرده است  هیچ وحشتی از مرگ وجود ندارد. اماباربارا تا آخرین لحظات قبل از مرگش تلاش کرد تا زنده بماند این را حتی هر مخاطبی  از نام فیلم هم درک می کند. بیورک که نقش سلما را بازی می کند چون یک خواننده معروفی می باشد بهترین ترانه هایش را در این فیلم اجرا می کند. سلما رویا پردازی است که در خیال خود مترصد بهانه ای است برای رقصیدن.

  
[تصویر: 14470048334.jpg]



اما زیباترین و تحسین برانگیزترین سکانس فیلم همان سکانسی می باشد که سلما را از سلولش به پای جوخه دار می برند. سلما از اینکه طناب دار انتظارش می باشد می گرید اما هر بیننده ای متوجه می شود گریه او بخاطر هراس از مرگ نیست او نگران سرنوشت فرزندش است. فرزندی که او بخاطر بدنیا آوردنش و ابتلا به بیماری ارثی نابینایی احساس عذاب وجدان می کند. سلما را از سلولش به محل اعدام می برند. او حتی با صدای پای زندانبان در رویای خود ریتمی می سازد و یکی از بهترین و غم انگیز ترین ترانه هایش را اجر می کند و با آن می رقصد. او حتی با صدای قلبش نیز ریتم می گیرد و رقصی عم انگیز می کند .  این ترانه کمک شایانی به غم انگیز بودن این سکانس می کند بویژه آنکه اغلب مخاطبین می دانند خواننده این ترانه خود هنرپیشه نقش  سلما می باشد.
سکانسی که اشک را بر دیدگان تماشاچیان این فیلم در سالنهای سینما جاری می کند. اما هنگامیکه طناب دار را برگردن او می آویزند یک حس رضایتمندی در صورت او پدید می آید زیرا به او خبری می دهند که فرزندش نابینا نخواهد شد. او حس می کند دیگر هیچ آرزویی ندارد و مرگ تنها التیامی است برای رهایی از زندگی مشقت بارش.  ترانه غم انگیز او ادامه پیدا می کند و حتی با خالی شدن زیر پای او و اعدامش نیز ترانه قطع نمی شود. این سکانس نفس هر بیننده ای را در سینه حبس می کند. باور کنید آدم احساس می کند این ماجرا به واقع در حال رخ دادن است و کارگردان بد جوری با روح و روان تماشاگرانش بازی می کند.

    


[تصویر: 14470048335.jpg]



اعدام سلما اگر چه بصورت موزیکال اجرا می گردد اما اعدام تلخی بود. هرچند کارگردان با ساخت این فیلم اهداف زیادی را دنبال می کند اما بینندگان فیلم در طول نمایش فیلم بشدت تحت تاثیر احساسات خود قرار می گیرند. سلما زن بیگناهی بود که حتی اگر پولی داشت تا برای خود وکیل بگیرد با توجه به ادله هایی که داشت شاید می توانست در مجازات خود تخفیف بگیرد. فیلم حتی قوانین مهاجرت در آمریکا را نیز به چالش می کشد. لبخند سلما هنگام اعدام یکبار دیگر ارتباط عمیق مادر و فرزندی را به ما یادآور می شود.
فیلم دارای پیامهای بسیاری می باشد که در این جستار مجالی برای آن نیست. من چهره معصومانه سلما را با آن عینک ته استکانیش و اعدام مظلومانه اش را هرگز فراموش نمی کنم . امیدوارم با یادآوری این سکانس کام دوستان تلخ نگردیده باشد.



سینما و اعدام - سکانس اعدام در فیلم راههای افتخار - برو بیکر - ۱۸-۸-۱۳۹۴ ۰۸:۱۵ عصر

[تصویر: 14470861587.jpg]


راه های افتخار
نام هنرپیشگان اعدامی : رالف میکر در نقش سرجوخه فلیپ پاریس - تیموتو کری در نقش سرباز موریس فلور - جو تورکل در نقش سروان پیر آرنود
کارگردان : استنلی کوبریک


خاطرم می آید چندی پیش که از طرف سایت خدمت جناب مسعود فراستی رسیدیم تا با ایشان مصاحبه نمائیم او فیلم راه های افتخار و فیلم دکتر استرنج لاو را جزو بهترین آثار کوبریک خطاب نمود.
راه های افتخار  یک فیلم پیچیده جنگی بودکه باید آنرا جزو اولین آثار جدی کارگردان بزرگ استنلی کوبریک دانست. یک فیلم جنگی اما ضد جنگ که در آن سران جنگ در فرانسه به تمسخر گرفته می شوند و بخشی از جنایات ژنرالهای خودکامه فرانسوی را به تصویر می کشد. این فیلم یک سکانس تقریبا طولانی با محوریت اعدام دارد. اعدام در جوخه آتش. بعبارتی این اولین پستی است که در آن محکومین به اعدام از طریق جوخه آتش اعدام می گردند. تا پیش از و در پستهای قبلی محکومین اغلب توسط طناب دار ، اتاق گاز ، بستن به صلیب و یا گیوتین اعدام گردیدند.


فیلم کلاسیک  راه های افتخار فیلم پر حاشیه ای بود . نمایش این فیلم بدلیل ترسیم چهره ای زشت از ارتش در فرانسه ممنوع گردید. در بسیاری از کشورها نیز بخاطر حفظ روابط خود با فرانسه مانند اسپانیا و آلمان تا مدتها از نمایش فیلم جلوگیری بعمل آوردند. در واقع فیلم بنظر من مانند سایر فیلمهای ضد جنگ کوبریک ( مانند دکتر استرنج لاو یا پرتقال کوکی) دارای پیامی فراتر از آنچه تصور می شود است اما به نوعی در این میدان ارتش فرانسه فدای این پیام می گردد. در واقع اگر از پیام فیلم بگذریم فیلم توهینی آشکار است به ارتش فرانسه.


موضوع خیلی ساده است. فرانسه با آلمان در حال جنگ است.  ژنرال میرو که از ژنرالهای خودکامه ارتش فرانسه در جنگ جهانی اول می باشد  به سربازان دستور فتح تپه ای را می دهد که سربازان هیچ شانسی برای فتحش ندارند و پیشروی برابر است با کشته شدن همه سربازها. بنابر این سربازها عقب نشینی می کنند و از دستور سرپیچی می کنند. ژنرال میروکه شاهد عقب نشینی سربازان است دستور می دهد تا همه آنها را به توپ ببندند اما دستور ژنرال اجرا نمی گردد ژنرال میلر عصبانی دستور می دهد تا صدها سرباز بدلیل تمرد و ترس از جنگ  محاکمه و اعدام گردند اما فرمانده ارشد او ژنرال برولارد که باتجربه تر از ژنرال میلر می باشد تعداد سربازان اعدامی را کم می کند و در نهایت بخاطر اینکه شان ژنرال خود را نیز حفظ کند دستور می دهد تا از هر گروهان یک سرباز انتخاب گردد و در دادگاه نظامی محاکمه و سپس به جوخه اعدام سپرده شوند.




[تصویر: 14470861571.jpg]


سرجوخه فلیپ پاریس ، سرباز موریس فلور  و سروان پیر آرنود سه سربازی بودند که از بین سه گروهان هنگ انتخاب می گردند. تلاشهای سرهنگ دکس با بازی کرک داگلاس برای دفاع از این سه سرباز افاقه نمی کند و در نهایت این سه سرباز بیگناه به نمایندگی از سوی تمام سربازهای هنگ  به جرم بزدلی محاکمه و محکوم به اعدام می گردند تا شان و شکوه ژنرال خودخواه ارتش فرانسه حفظ گردد.


بار اول که این فیلم را دیدم هرگز فکر نمی کردم ارتش فرانسه این سه سرباز بیگناه را اعدام کند. ادله دادگاه نظامی بقدری مضحک بود که هر مخاطبی احساس میکرد هر لحظه ممکن است این حکم لغو گردد. اما در کمال ناباوری لحظه اعدام فرا می رسد. وقتی مجریان اعدام برای بردن سربازها به محل اجرای حکم می آیند پدر روحانی نیز برای خواندن دعا و آمرزش همراه آنهاست.


سرجوخه پاریس بسیار مصمم و ساکت است و مبهوت چنین نا عدالتی می باشد. حالت او بیانگر یک ناباوری از چنین تصمیمی است. اما سرباز موریس بشدت ترسیده است او مرتبا گریه و التماس می کند و می گوید نمی خواهد اعدام شود. نکته جالبتر سروان آرنود می باشد که بدلیل جراحتی که دارد روی برانکارد خوابیده است و بیهوش است. انتخاب این سرباز مجروح جهت اعدام بسیار هوشمندانه بود. معمولا سربازان مجروح در جنگها ارج و قرب خاصی دارند و در هر جنگی پس از پایان جنگ از آنان به بهترین نحو تجلیل میگردد اما در اینجا او به نمایندگی از سوی سایر سربازان هنگ خود محکوم به اعدام می گردد.


[تصویر: 14470861572.jpg]


مسیر حرکت این سه سرباز تا محل اعدام سکانس جالبی می باشد. فلیپ پاریس با غروری توام با ابهام جلوتر از همه حرکت می کند. در پشت سر او سرباز موریس در معیت پدر روحانی در حال حرکت است و در طول مسیر با پدر روحانی در حال گفتگوست و با گریه به پدر روحانی می گوید: من نمی خوام بمیرم .... من برای چی باید بمیرم؟..... من که کاری نکردم .... من همیشه در صحنه جنگ مبارزه می کردم .... ( و با اشاره به سایر سربازها ) .. پس چرا اونا نمی میرن .... چرا اونا اعدام نمیشن .... ( ودر مقابل صحبتهای پدر روحانی که به او می گوید خودتو کنترل کن مرد ، شجاع باش) با گریه می گوید  من میترسم پدر ... من میترسم.
گفتگویی که توام با گریه و التماس است و باورش نمی شود که می خواهد اعدام شود. بعد از انها هم دو سرباز در حال حمل سرباز مجروح می باشند. مجریان اعدام این سه سرباز را از مقابل سایر سربازان هنگ که همگی خبردار ایستاده اند عبور می دهند تا به محل اعدام می رسند. در آنجا دو ژنرال خودکامه و سرهنگ دکس نیز مانند سایر سربازها ایستاده اند تا شاهد مراسم اعدام باشند.


هر سه نظامی به سه چوبه بسته می شوند. نکته جالب اینجاست که ستوان مجری سعی میکند تا با نیشگون گرفتن صورت آرنود مجروح او را بیدار کند او یک لحظه بیدار می شود اما باز مجددا بخواب می رود. ستوان چشم بندی می آورد و چشمان موریس را می بندد. سپس به سراغ فلیپ  می رود و در حالیکه از اعدام او ابراز تاسف می کند چشم بند را به او تعارف می کند که فلیپ انرا رد میکند و ترجیح میدهد با چشمان باز تیرباران شود.

[تصویر: 14470861573.jpg]


سپس گروهبان حکم دادگاه را میخواند:
به نام مردم فرانسه
سرجوخه فلیپ پاریس ، سرباز موریس فلور  و سروان پیر آرنود از هنگ هفتصد و یکم به جرم بزدلی در مقابل دشمن گناهکار شناخته شده  و با رای قضات دادگاه نظامی حکم اعدام در موردشان اجرا می شود.
پدر روحانی پای جوخه آتش برای هریک از آنها دعا می خواند و سپس :
گروهان آماده ... هدف ..... آتش....
و بدین ترتیب یکی از مضحک ترین اعدامهای جنگی در این فیلم به وقوع می پیوندد. اعدامیکه هیچ مخاطبی تصور نمی کرد به انجام برسد.


[تصویر: 14470861574.jpg]



و در عین ناباوری تیرباران سه سربازی که قربانی خودکامگیهای دو ژنرال و بی عدالتی ناشی از جنگ می گردند بر پرده سینما به نمایش در می آید. استنلی کوبریک با توجه به اینکه در اوایل راه بود این سکانسها را به زیبایی تمام به تصویر می کشد . جا نمائی های دوربین و کلوزآپ ها همگی به بهترین نحو ممکن اجرا می گردد. او به تمام ریزه کاریهای این سکانس اشراف داشت. در سکانس اعدام او حتی ارابه ای که به روی آن سه تابوت قرار داشت را در گوشه ای از کادر تصاویرش پیش بینی کرده بود .


موزیک فیلم در این لحظات با محوریت یک طبل ساده بر زیبایی سکانسهای فیلم می افزاید.  لحظاتی بعد فیلم با یک سکانس پر معنا و غم انگیزی به پایان می رسد. شادی سربازان فرانسوی در یک کافه و معرفی یک دختر اسیر آلمانی توسط صاحب کافه برای خواندن آواز در میان سربازان فرانسوی  از سکانسهای زیبا و البته تا حدودی هم مبهم بعد از اعدام بود.


[تصویر: 14470861585.jpg]


 دخترک در اوج هیاهو و شادی سربازان با صدایی نحیف شروع به خواندن آواز می کند. سربازان آرام آرام ساکت می شوند. حالت چهره همه عوض می شود. سربازان آرام آرام با سوز آواز دخترک همخوانی می کنند و سپس چشمان خیس دخترک با اشکهای سربازان همراه می شود. به این موضوع گوش ایستادن سرهنگ دکس را در پشت درب کافه ، اضافه کنید که گویی از بیرون نظاره گر رفتار سربازان خود می باشد. بسیار دوست داشتم بدانم متن آواز این دختر که بسیار معصوم در فیلم بنظر می آید چه بود که اینگونه سربازان را دگرگون و غمگین می کند.


[تصویر: 14470861586.jpg]


جالب است که بدانید این فیلم زمینه ساز آشنایی استنلی کوبریک با سوزان کریستین (بازیگر نقش دختر آوازه خوان ) با همان حضور کوتاه اما تاثیر برانگیزش گردید و نهایتا منجر به زندگی مشترک تا پایان عمر گردید. به تمام این موضوعات گویندگی استاد احمد رسول زاده بجای ژنرال برولارد و عطاالله کاملی فقید بجای سرهنگ دکس را هم اضافه کنید.





پی نویس : این آخرین پست بنده در تاپیک سینما و اعدام بود که از سایت قبلی به اینجا منتقل گردید. بعد از در این جستار به اعدامهای دیگری می پردازم که برای اولین بار در این جستار ارسال می گردد و این بحث را در اینجا ادامه خواهیم داد



RE: سینما و اعدام - پرشیا - ۱۹-۸-۱۳۹۴ ۰۹:۱۰ صبح

ترانه ای برای عشق و مرگ


با سپاس از دوست سخت کوش و دوستدار سینما, جناب بروبیکر بابت این جستار ارزشمند, پست زیر در پاسخ به خواسته ی ایشون برای دانستن معنی ترانه ی فیلم راه های افتخار ارسال می گردد:

سرباز سواره نظام وفادار (به آلمانی Der treue Husar) یک ترانه ی آلمانی مبتنی بر تصنیفی عامیانه است که از قرن نوزدهم با نسخه های مختلفی ظهور کرده است. این اثر در شکل استاندارد فعلی خود, ترانه ای کاروناوالی محسوب می شود که منشا آن از شهر کلن و از دهه ی 1920 میلادی گزارش گردیده است.

این ترانه ی غمگین و زیبا پیرامون یک سرباز- یا بر اساس نسخ دیگر پسر جوانی- است که از محبوب خویش جدا شده و تنها زمانی اجازه می یابد تا نزد وی بشتابد که دختر بیمار و در بستر مرگ است.

البته The Faithful Hussar نام یک فیلم گمنام آلمانی نیز هست که در سال 1954 توسط رودلف شوندلر کارگردانی شد. این فیلم, الهام بخش دو هنرمند بریتانیایی, تد هیث و ورا لین گردید تا ترانه ی "گریه نکن عشق من " را عرضه کنند؛ آثاری که هر دو به جدول صد اثر برتر راه یافتند. هنرمندانی از آمریکا چون لویی آرمسترانگ نیز این قطعه را اجرا کرده اند.

و اینک متن ترانه که همراه با مطلب فوق از صفحه ی انگلیسی ویکی پدیای The Faithful Hussar به فارسی برگردان شده و تقدیم نگاه شما خوبان می گردد:

سرباز وفادار

سربازی وفادار و شیردل
یک سال تمام دل در گروی دختر محبوب خود داشت
یک سال تمام و حتی بیشتر

او هرگز عشق خود نسبت به او را از خاطر نبرد
این جوان در سرزمین بیگانه سرگردان راه می سپرد
در حالی که عشق راستین اش در وطن, در بستر بیماری افتاده بود

دختر که تا سرحد مرگ بیمار بود, کلامی بر زبان نمی راند
سه روز و سه شب دختر لب به سخن نگشود

و وقتی جوان خبرها را شنید
که شاید عشق دلبند خویش را از کف دهد
جایگاه خود و هرآنچه داشت را پشت سر نهاد

این پسر جوان رفت تا به دیدار عشق خویش بشتابد
او دختر را در آغوش فشرد
اما تن دخترک گرم نبود و برای همیشه به سردی گراییده بود

آه بشتابید, بشتابید, برای من چراغی بیاورید
و گرنه عشق من, بی آن که کسی ببیند, جان خواهد سپرد

ما به شش حامل تابوت نیازمندیم
این, بار گرانی برای شش دهقان است
شش سرباز شیردل باید
تا محبوب مرا تا آرامگاه او همراهی کنند

باید اینک ردایی بلند و سیاه بر تن کشم
باید اندوهی سترگ را بر دوش برم
اندوهی سترگ و بسی فزون تر
اندوه مرا پایانی نخواهد بود


.
.
.


RE: سینما و اعدام - منصور - ۲۰-۸-۱۳۹۴ ۱۰:۲۷ عصر

(۷-۷-۱۳۹۴ ۰۲:۴۳ صبح)برو بیکر نوشته شده توسط:  
[تصویر: 14434810101.jpg]
شیر صحرا (در ایران : عمر مختار)

کارگردان : مصطفی عقاد
هنرپیشه اعدامی : آنتونی کوئین در نقش عمر مختار
صحنه اعدام عمرمختار بطور کامل هیچگاه از تلویزیون ایران پخش نشده است. در این صحنه آواز سوزناک یک زن به گوش میرسد که در رثای امت عرب و قهرمانهایش میخواند. این صحنه ها عمدتا با صحبتهای مختار و یک موسیقی بی کلام در ایران مونتاژ و جایگزین شده است. 
عجیب آنکه در مختار وطنی پخش صدای آواز یک زن آنقدر مشکل زا نیست که در مختار عربی دردسرآفرین است! (اشاره به سریال مختار ثقفی)
این کلیپ که مربوط به نسخه اصلی فیلم عمرمختار است تقدیم دوستان میگردد.

عمر مختار
ویا 
عمر مختار (جهت دانلود)



سینما و اعدام - سکانس اعدام در فیلم والکیری - برو بیکر - ۲-۹-۱۳۹۴ ۱۰:۲۷ عصر

[تصویر: 14483028531.jpg]

والکیری


کارگردان : برایان سینگر
نام هنرپیشه اعدامی : تام کروز در نقش کلنل اشتافنبرگ
محصول سال : 2008

در دهه شصت سینماهای کشور یک فیلم کلاسیک زیبا را بر پرده های خود در اکران داشت. واقعه بیست ژوئیه فیلمی بود که مدتی پس از اکرانش شبکه دوم رسانه ملی آنرا پخش نمود. سطح سواد و دانش تاریخی من و عدم دسترسی به منابع اطلاعاتی بشکل امروزی در حدی نبود که آنروز بین واقعیت و فیلم مرزی قائل شوم. اما بعدها فهمیدم که واقعه 20 ژوئیه بر گرفته از یک واقعه حقیقی بود.

فیلم واقعه بیست ژوئیه فیلم بی آلایش و ساده ای بود اما سالها بعد از ساخت فیلم کلاسیک واقعه بیست ژوئیه روایت دیگری از این واقعه تاریخی  ساخته می شود بنام والکیری. در واقع نام فیلم برگرفته از نام یک عملیات ویژه ایست که هیتلر فقط در زمان بحران کودتا و یا سوء قصد به پیشوا دستور آغاز آنرا صادر می کند.

این عملیات بگونه ای طراحی شده بود که طی 6 ساعت مخالفین را سرکوب می کرد. دستور آغاز این عملیات در صورت کشته شدن پیشوا فقط از طریق فرمانده ارتش می توانست صادر گردد. انتخاب نام والکیری برگرفته از یک افسانه کهن می باشد. افسانه ایکه ریشه در بانوانی دارد که دلاوران و کشته شدگان در جنگ را با خود به دیدار خدایان می برند.

کلاوس فن اشتافنبرگ از افسران برجسته آلمان بود. او در جنگ یک چشم و دست راست و دو انگشت از دست چپش آسیب دیده بود و شجاعتش بر هیچکس پوشیده نبود. اشتافنبرگ به همراه گروهی دیگر از ارتش به این نتیجه رسیده بودند که راه حل پایان جنگ و خونریزی و خودکامگی های هیتلر نابودی اوست. 


[تصویر: 14483028545.jpg]

در 20 ژوئیه 1944 جلسه ای در مقر فرماندهی هیتلر برگزار میگردد. اشتفانبرگ کیف حامل بمب را در زیر میز قرار میدهد و خود از اتاق خارج می شود. وی پس از انفجار بمب و یقین از مرگ هیتلر سریعا خود را به برلین می رساند تا بهمراه دیگر متحدانش کنترل کشور را بدست بگیرد.

اما هیتلر از این ماجرا جان سالم بدر می برد و نقشه های خائنین به پیشوا نقش بر آب می گردد. عملیات والکیری بدستور شخص هیتلر آغاز می گردد و تمام خائنین دستگیر می شوند. سرهنگ اشتافنبرگ نیز آماده اعدام می شود. او بدستور پیشوا باید تیر باران شود. سرنوشت تلخی در انتظار کودتاچیان بود.


[تصویر: 14483028547.jpg]


در طول مدت جکومت هیتلر بیش از 42 مورد سوء قصد به جان پیشوا کشف می گردد که از این میان 15 مورد آن به انجام می رسد اما در هر 15 مورد هیتلر جان سالم بدر میبرد. بسیاری از این سوء قصد ها توسط کسانی برنامه ریزی میگردد که سوگند وفاداری به هیتلر را یاد نموده بودند. اما از میان همه آنها واقعه 20 ژوئیه بیشتر معروف گردید.

در واقع یکی از دلایلش آن بود که رهبری این کودتا توسط وطن پرستی اجرا گردید که پیش از این در نبرد جراحات سنگینی را متحمل شده بود. سکانس اعدام اشتافنبرگ سکانس تاثیرگذاری بود. فلاش بکهای زندگی خصوصی اشتافنبرگ بسیار هوشمندانه اجرا میگردد.


[تصویر: 14483028533.jpg]

در حالیکه دیگر مقامات شرکت کننده در کودتا هریک به گونه های مختلف کشته می شوند اما اشتافنبرگ قهرمانانه در مقابل جوخه آتش می ایستد و لحظاتی فبل از تیرباران آخرین جمله خود را شجاعانه فریاد می زند:
زنده باد آلمان مقدس ما.

از میان مقامات ارشدی که با اشتفانبرگ همکاری نمودند به مارشال رومل این فرصت داده می شود تا در بازداشتگاه با تپانچه خودکشی نماید. او تنها کسی بود که بدستور هیتلر  برایش مراسم تشیع جنازه گرفتند. در محل اعدام اشتافنبرگ اکنون مجسمه ای از او و یک پلاک برنزی نصب نموده اند که به روی آن نوشته شده است:

تو پایدار ماندی و شرم را تاب نیاوردی و جانت را برای آزادی افتخار و عدالت فدا کردی

در سکانس اعدام اشتفانبرگ کارگردان تمام المانهای لازم را برای نمایش شجاعت او بکار میگیرد. نورپردازی و حالت چهره تام کروز شجاعت را بجای ترس به بیننده القا می نماید. او قهرمانانه اعدام می گردد.


[تصویر: 14483028546.jpg]


این فیلم با واکنش و انتقادات زیادی مواجه گردید. انتقاداتی که اکران آنرا مدتی به تعویق انداخت. بخش اعظم انتقادات بر می گشت به واکنش خانواده اشتافنبرگ. سرهنگ اشتافنبرگ در زمان اعدام دارای چهار فرزند بود و فرزند پنجم او بعد از اعدامش در زندان متولد می گردد.

فیلم با اعدام اشتافنبرگ به اتمام می رسد اما بد نیست بدانید که از میان پنج فرزند او یکی از پسرانش ژنرال و یکی دیگر به مقام عضویت در پارلمان آلمان و اروپا در می آید. فرزند پنجمش دختری بود که هرگز پدرش را ندید. او دو سال بعد از مرگ مادرش در سال 2008 از پایداریها و مشقتهایی که مادرش متحمل شده بود کتابی می نویسد که به فروش بالایی دست می یابد.

چهره اشتفانبرگ بعد از اعدام بسیار معنادار به بیننده نمایش داده می شود. او حتی با یک چشمش که بعد از اعدام باز مانده است به مخاطب خود پیام مهمی را می دهد. نگاه بعد از اعدام او نگاه پر معنائیست. گویی او به آینده می نگرد و با نگاهش نوید روزهای خوبی را به مخاطبش می دهد. رضایتمندی در چهره او موج می زند.


[تصویر: 14483028534.jpg]   [تصویر: 14483028548.jpg]


طبیعیست ساختن فیلمی درباره پدر این خانواده بزرگ مشکلاتی را بهمراه خواهد داشت. یکی از انتقادها به این فیلم بر می گردد به واکنش کسانیکه خبر مرگ پیشوا را می شنوند. منتقدین معتقدند کارگردان در واکنش این خبر نزد مردم به وافعیت وفادار نبوده. در این فیلم مردم زیادی از حد از خبر مرگ هیتلر اندوهگین می شوند.

اعدام سرهنگ کلاوس فن اشتافنبرگ را می توان یکی از تلخترین اعدامهای سینمایی نامید. زیرا مخاطب  می داند که این واقعه حقیقت دارد. اما وقتی مخاطبین در می یابند که تنها 9 ماه بعد از اعدام اشتافنبرگ برلین سقوط می کند و هیتلر نیز خودکشی می نمایند، اندوهشان دو چندان می شود.

پی نویس: پیش نویس این پست در پروفایل بنده در کافه موجود است و متاسفانه فرصت ارسال آن محیا نگردید. این پست را بسیار مفصل تر چندی پیش در این سایت نوشته بودم اما متاسفانه بدلیل عدم ذخیره سازی و باز بودن صفخات متعدد ارسال آن موکول گردید به امروز که برای سومین بار آن را بازنویسی نمودم و بعنوان اولین پست جدید در این جستار آنرا تقدیم دوستان می نمایم و از این پس این مبحث در این تاپیک ادامه می یابد ...... 


RE: سینما و اعدام - سروان رت باتلر - ۹-۹-۱۳۹۴ ۰۹:۰۳ عصر

من با اجازه از جناب بروبیکر و ضمن تشکر از ایشان بخاطر پرداختن به یکی از تاریخی ترین واقعه های کشور آلمان در تکمیل پست ایشان مطالبی را به عرض یاران می رسانم.
دوست خوب ما علیرضا پور صباغ شش سال پیش مطالب کاملی در خصوص این فیلم در روزنامه اطلاعات مورخ 25 فروردین سال 1388 به رشته تحریر در می آورند و بنده با کسب اجازه از محضر ایشان گزیده ای از مطالب ایشان را در بخشهایی از پست خود خواهم آورد.
بنده هر دو فیلم واقعه بیست ژوئیه و والکیری را دیده ام. برعکس بسیاری از علاقمندان به فیلمهای کلاسیک در واقع فیلم والکیری را بسیار کاملتر و جامع تر از فیلم واقعه بیست ژوئیه می دانم. البته همانطور که بروبیکر محترم اشاره فرمودند این فیلم با تاخیر به نمایش در می آید. علت آنهم اعتراض های به حق خانواده اشتافنبرگ به این فیلم بود.

در زمان نمایش فیلم واقعه بیست ژوئیه هنوز اعضای این خانواده به درک لازم از وقایع نرسیده بودند وگرنه در آن فیلم برخی از وقایع تا حدودی تحریف شده است. اما در والکیری حساسیت روی این موضوع بیشتر بوده است. دلیل مستندی وجود دارد که در این فیلم تحریفی صورت نگرفته است از نظر دقت و صداقت سازندگان فيلم به واقعيت‌هاي تاريخي مي‌توانيد اطمينان كامل داشته باشيد. چون «پروفسور پيتر هافمن» استاد دانشگاه مك‌گيل و يكي از اعضاي نهضت مقاومت آلمان مشاور ساخت فيلم بوده‌اند.

فیلم در اصل محصول مشترک کشور آمریکا و آلمان است.فیلنامه آن مشترکا توسط کریستوفر مک کواری و ناتان الکساندر نوشته می شود.براي توليد فيلم از هواپيماها و سلاحهاي جنگ دوم استفاده شده است. همه صحنه‌ها و ساختمان‌ها، از جمله مقر فرماندهي هيتلر، بدون استفاده از انيميشن‌هاي رايانه‌اي و جلوه‌هاي ويژه، واقعي و اصيل است.

گروه والكري از ديد اكثر مردم، افرادي از جان گذشته و فداكار بودند و از ديد بعضي ديگر (كه تعدادشان زياد نيست) افرادي خائن به سرزمين خويش بودند كه تنها براي منافع پنهان خود مي‌خواستند هيتلر را از سر راه بردارند. تاريخ وجهه‌هاي مختلفي دارد و به همين دليل بايد بي‌طرفانه نشان داده شود. اين حق هر كارگردان، نويسنده، منتقد و يا فردي است كه به تاريخ از ديد خود نگاه كند اما ارائه آن به نسل بعد چيز ديگري است. فيلم‌هاي سياسي بارها و مجدداً ساخته مي‌شوند كه با نسل جديد خود گام بردارند.

جناب پور صباغ در خصوص این فیلم توضیح خوبی داده اند. ایشان گفته اند والكري يك فيلم شخصي نيست اما تمام فيلم بر روي شخصيت كروز پرسه مي‌زند و در نهايت به برايان سينگر (كارگردان) ختم مي‌شود. برايان سينگر كارگرداني است كه به خلاقيت در لحظه و صحنه‌پردازي بزرگ و دقيق معروف است و خلاقيتي كه در دو فيلم اول مجموعه مردان مجهول وجود دارد، او را به شهرت عظيمي در امر خلاقيتهاي تصويري رساند. اسامي افراد ثروتمند دراين فيلم از قبيل: برايان سينگر در مقام كارگردان؛ كريستوفر مگواير نويسنده و صدالبته تام كروز هر كسي را وسوسه مي‌كند كه اين فيلم را تماشا كند. حتي اگر به سياست، آن‌هم از نوع آلماني‌اش علاقه نداشته باشد.

بزرگترين وظيفه سينما (اگر جنبه تفريحي آن را درنظر نگيريم) حفظ تاريخ است. سينما راحت‌ترين و دلپذيرترين راه براي انتقال درست تاريخ با خود دارد. ديدن تاريخ به مراتب از خواندن يا شنيدن آن راحتر و دلپذيرتر است. به همين دليل كساني كه در ورطه تاريخي سينما گام مي‌گذارند بايد محتاطانه و منطقي پا بگذارند. برايان سينگر كارگردان خوبي است و هميشه فيلم‌هاي جذاب و قابل تأملي ارائه داده است. فيلم «مظونين هميشگي» هنوز از بهترين كارهاي سينماست و بازگشت سوپرمن قسمت اول مجموعه مردان مجهول، هر دو نشان‌دهنده نبوغ اين كارگردان است. ظرافت والكري مثل فيلم‌هاي قبلي اين كارگردان نيست و دليل آن به همان ماهيت پررمز و راز تاريخ بازمي‌گردد. هر چقدر كه مستندات تاريخ را در دست داشته باشيم و هر چقدر كه راجع به آن خوانده باشيم، باز تمامي زواياي آن‌را درك نخواهيم كرد؛ حتي اگر در آن قرار گرفته باشيم.

برايان سينگر در فيلم خود، كارهاي فداكارانه «كلاوس فون اشتافنبرگ» را با بازي تام كروز نمايش داده است. او افسري بود كه خود يك دست و 2 انگشت دست ديگر خود را در جنگ 1943 در تونس از دست داده بود. فردي ميهن‌طلب كه چندين بار اقدام به سوء‌قصد قتل عليه هيتلر كرد كه موفق نشد. اي كاش فيلم به صورت مستندوار بدون جانب گيري به تمام افراد اين گروه و مسائل پيشرو آنها و آلمان نازي آن زمان مي‌پرداخت، به جاي اين‌كه به «كلاوس فون اشتافنبرگ» يا بهتر بگوييم «تام كروز» بپردازد. به هر حال، اين كارگردان و نويسنده هستند كه تصميم مي‌گيرند، اما بايد شخصيت‌ اين افسر آلماني كاملاً پرداخته شود. بايد دلايل كارهاي وي را بدانيم، درگيري‌هاي دروني‌اش را شاهد باشيم و زندگي و شخصيت خارج از سياستش را ببينيم.

به ما مي‌گويند اين فرد يك قهرمان است پس بايد گفته خود را ثابت كنند. نمي‌توانيم صرفاً به خاطر اينكه قصد كشتن هيتلر را داشته، او را يك فرد كامل بدانيم. شايد اشتافنبرگ در زمان خود از طرف مردم يك شورشي محسوب مي‌شده است و لازم است كه به جزئيات ديگر كاراكتر او پرداخته مي‌شد. او تصميم مي‌گيرد فردي رواني را كه جز كشتار چيزي نمي‌شناسد از بين ببرد و اين كارش ستودني است. مخصوصاً در زمان خود كه بسيار خطرناك بوده است. پس بقيه افراد. انساني كه در پي شكست اين نقشه شكنجه و كشته شدند چه مي‌شود؟ آيا اشتافنبرگ به تنهايي قصد اين كار را داشت؟ گمان نمي‌رود. بسيار خب، اين را هم كنار مي‌گذاريم. مگر در يك فيلم 120 دقيقه‌اي به چند شخصيت مي‌توان پرداخت؟ پس مي‌ماند خود فون اشتافنبرگ با بازي تام كروز كه بايد ما را متقاعد كند.

صحنه اعدام اشتافنبرگ با توجه به مسائلی که عنوان شد کاملا با فیلم همسو می باشد. اشتافنبرگ شجاعانه اعدام می شود و فریاد زنده باد او قبل از اعدام مدعی راسخ بودن به آرامانهایش است. متاسفانه همسر اشتافنبرگ 2 سال قبل از اکران فیلم فوت می کند و موفق به دیدن فیلم نمی شود. اما می گویند شباهت نیمرخ تام کروز با اشتافنبرگ از شگفتیهای این فیلم است.
تصاويري كه در اين فيلم مي‌بينيم، حساس‌ترين لحظات تاريخ برشمرده مي‌شود. هيتلر يكي از ترسناك‌ترين شخصيت‌هاي تاريخ است و «اشتافنبرگ» با دليري جمعي از نظاميان هيتلري را با خود همراه مي‌كند. اين فيلم درباره جنگ دوم نيست بلكه يك داستان درباره توطئه از درون عليه ديكتاتور تاريخ است. تام كروز به عنوان بازيگر و ستاره سينما مظهر جذابيت و انرژي اشتافنبرگ است. اشتافنبرگ پنج دقيقه بعد از گذشت فيلم به عموي ژنرال خود مي‌گويد: «ما بايد به آلمان خدمت كنيم يا به هيتلر يا به هر دوي آنها» و همين ترديدها او را به سمت اين عمليات سوق مي‌دهد.

اگر بخواهم از ضعف‌هاي اين كاراكتر بگويم نامشخص بودن انگيزه اين سرهنگ است. آيا او از هيتلر و جنگ سرخورده مي‌شود و ترديدهاي دروني و ترس‌هايش او را به سمت اين عمليات سوق مي‌دهد؟
تمام اين كارها را اشتافنبرگ براي به قدرت رسيدن انجام داده است و او يك قهرمان ملي آلماني است و ما نمي‌توانيم از آن بي‌اطلاع باشيم. چرا كه در بطن تاريخ همه چيز را نمي‌توانيم ببينيم.

=============================================
(بنده بخاطر حذف شدن دو پست خود - درباره فیلم سینما سینما و سینمای جنگی - توسط سرهنگ دکس و عدم امنیت لازم برای ارسالهایم تصمیم نداشتم دیگر پستی ارسال کنم - متاسفانه توجیهات جناب بروبیکر و منصور هم برایم قانع کننده نبود - اما وقتی زحمات و تلاش و همدلی سایر اعضا را دیدم از اینکه فقط یک خواننده باشم و از اطلاعات خوب آنها استفاده نمایم، منصرف شدم. امیدوارم مدیران برای تکرار نشدن این موضوع چاره ای اندیشیده باشند)


سینما و اعدام - سکانس اعدام در فیلم شجاع دل - سارا - ۱۱-۹-۱۳۹۴ ۱۰:۲۰ عصر

فیلم شجاع دل

[تصویر: 14490794692.jpg]

کارگردان: مل گیبسون


محصول 1995


بازیگر اعدامی مل گیبسون در نقش ویلیام والاس


فیلم روایت مردی به نام ویلیام والاس است که در سال 1300 اسکاتلند را در مقابل  انگلستان میشوراند.

مردی که از عشق به همسرش "مارون" به عشق به وطن میرسد...والاس که ابتدا به خونخواهی همسرش برمیخیزد در ادامه بر علیه انگلستان قیام کوچکی را رهبری میکند که کم کم دامنه این قیام بزرگتر شده و پادشاه انگلستان را وحشت زده میکند.

[تصویر: 14490794696.jpg] [تصویر: 14490794697.jpg]

این فیلم تماما در ستایش عشق به وطن و آزادی ست...جملات والاس قبل از شروع جنگ جالب بود

والاس :من ویلیام والاس هستم و مردمانی از کشور را میبینم که در مقابل استبداد صف آرایی کرده اند


_شما آمده اید که آزاد باشید


_ اگرچه الان هم آزاد هستید اما با این آزادی چه خواهید کرد


_ حاضرید بجنگید؟؟؟


یکی از سربازان: جنگ؟! در برابر اینها؟!


_ نه ما فرارمیکنیم و زنده میمانیم


والاس: بله اگر بجنگید ممکن است کشته شوید و اگر فرار کنید زنده خواهید ماند


_ برای مدت کوتاهی و چند سال بعد در رختخوابتان خوهید مرد


_ حاضرید تمام روزهایی که میگذرانید از امروز تا هر وقت که بمیرید را بدهید تا فقط یکبار بتوانید به اینجا برگردید و به دشمنانتان بگویید اگرچه میتوانند جانمان را بگیرند اما هیچوقت نمیتوانند آزادیمان را بگیرند


صحنه اعدام والاس بسیار تراژیک و البته برای یک قهرمان غرورانگیزه. ....(در تاریخ نگاری شخصیت ویلیام والاس آمده که بعد از دستگیری محکوم به اعدام با چوبه دار شد که به درخواست خود والاس اعدام وی با گیوتین انجام گرفته است)
در سکانسی از فیلم وقتی که همسر شاهزاده به والاس دارویی میدهد که درد را قبل مرگ حس نکنه والاس گرچه برای احترام به شاهزاده میپذیره اما بعداز رفتن شاهزاده دارو را از دهانش خارج میکنه که شجاعت والاس در استقبال از مرگ را نشان میدهد

[تصویر: 14490794681.jpg] [تصویر: 14490797711.jpg]
[تصویر: 14490794694.jpg] [تصویر: 14490794699.jpg]

دیالوگ ماندگار لحظه اعدام

رئیس دادگاه: سعادت، آرامش، فقط فریاد بزن ،ترحم


جمعیت حاضر: ترحم ترحم


دوستان والاس: ویلیام بگو رحم کنید


رئیس دادگاه:حالا زندانی شورشی میخواد کلامی به زبان بیاورد


ویلیام والاس:  آزادی
(همزمان با این فریاد پادشاه انگلیس میمیرد)

صحنه رها شدن دستمال یادگاری همسر والاس لحظه مرگش واقعا زیباست انگار که روح والاس هم رها میشود

[تصویر: 14490794698.jpg] [تصویر: 14490801071.png]

[تصویر: 14490799371.jpg]  [تصویر: 144907946910.jpg]
[تصویر: 14490797712.jpg] [تصویر: 14490797723.jpg]


در پایان فیلم میبینیم که مرگ والاس پایان مبارزات اسکاتلند را باعث نمیشود و بلکه عزمی جدی ،بین یارانش بوجود میاورد تا به مبارزات برای آزادی ادامه بدهند و شمشیر وی نمادی از مبارزات آزادی خواهانست(این شمشیر در موزه یادبودهای ملی اسکاتلند نگهداری میشود)

[تصویر: 14490797724.jpg] [تصویر: 14490794695.jpg]